اندراحوالات تبعید شده ۴۰۷

  • ۱۴:۴۸

یک شرح‌حالی بدم از دیشب تا الانم:

 دیروز نت خابگاه وصل نمیشد و دلیل جامع و کاملی بود برای حالگیری..اومدم بسته خریدم اونم قد نداد و کانکت نشد.
حالم بالکل گرفته شد،گرفتم خسبیدم:)
بیدار که شدم رفتم برا ماه عسل.وسط ماه عسل غذا آوردن.بگذریم از صف طولانیش.تو برنامه غذایی اینطوری اومده بود که افطار قیمه،سحری چلومرغ.منم که قیمه های اینجا رو هیچ‌رقمه نمیتونم بخورم فقط سحری رزرو‌کردم که تو برنامه مرغ بود.

بعد اون صف طول و طویل بالخره نوبتم رسیده خانومه میگه چی زدی میگم یه دونه سحری.ورداشته قیمه داده بهم که به ما اینطوری گفتن.
منم داشتم از گشنگی میمردم ینی میگفتم غذا برسه دستم قورتش دادم.قیمه رو که داد میخاستم همونجا زار بزنم.
ادامه ماه عسلم بیخیال شدم اومدم بالا.مامان زنگ زده حال احوال پرسی.
هرچی غر داشتم ریختم به جونش.میگه خب پاشو برو بیرون یه چیزی بخر.میگم نمیخام.میگه خب غذا برده بودی اونو گرم کن بخور.میگم نمیخام اونو نگه داشتم برا سحریم.
تلفنو که قطع کردم یکم گذست تازه یادم افتاد که الان مامان طفلیم هیچی از گلوش پایین نمیره.
خاستم برنگم یه دروغی سرهم کنم که صدای سرپرست پیچید که اونایی که ظرف گذاشتن بیان ببرن.
منم که فک کردم همه غذاشونو گرفتن پریدم پایین اگه سوپ مونده باشه بردارم که دیدم هنوز چن نفر دا ن غذا میگیرن.اسمشونم علامت نمیزدن.
گفتم‌خوب شد دیگه الان مرغم میگیرم.عاغا نفر جلوییم مرغو گرف خانومه گف تموم شد.داشتم به این نتیجه میرسیدم که قسمت نیس.که گف فقط یه رون مونده!
هیشی دیه گرفتم اومدم به مامی هم زنگیدم خبردادم ناراحت نباشه.حالا چقدم قسم خوردم تا بتور کرد بماند:)
اون وسطا هم کلی یقه خدا رو گرفتم که داشتیم مشتی؟!اینجوریه؟
خلاصه جونم براتون بگه که اینجانب یه همچین شخصیتی دارم:/ یه وقتایی چنان همه چی میخوره تو ذوقم که کلا قهر میکنم:)) قطعی نت این وسط خیلیییی تاثیر داشت.
اماااا سکانس دوم
شب ساعت یک‌میخاستم بخوابم دیدم دو سه ساعت دیگه میخام پاشم واسه سحری .گفتم بزار چایی رو اماده کنم بریزم تو فلاسک ،سحری شاید حوصلم نکشبد اب بزارم.و قرار بود همون غذایی که از خونه اوردم و‌دیشب حاضر نشدم بخورمش مال سحریم باشه:)
چایی رو اماده کردم..حدودای یک ونیم بود خابیدم.سه و نیم الاذم گوشیم زد.خاموش کردم اومدم دو دیقه چشامو ببندم بازش که کردم ده دیفه به پنج بود
آااااییی دلم سووووختتتت که نگوووو فلاسک رو دست میزدی داغ داغ بود.غذامم تو یخچال:(((
هیشی دیه الان بدون سحری روزه تشریف دارم.یکی بود میگف مگه شترم روزه بگیرم.
الان حس شتر بودن و کوهان داشتن،دارم به واقع:))))
هعیییی..هرروز این موقع ها از یونی که میومدم یه بطری آب سر میکشیدم..ای لعنت خدا بر یزید:)

*ترم رو به اتمامه و اتاقا در حال عوض شدن.همیشه خدا اخرین ورودی هستیم که اجازه تعویض داریم فلذا! همه اتاقا پر شده.
نقل مکان کردیم به ۳۰۴،البته اسمی.فعلا تشریفمان در همین۴۰۷است تا اتمام امتحانات:)

*بادم باشه ناخونامو کوتاه کنم تایپ کردن سخته:)
*چقد صوبت کردم..
*راستیی..دوستای گل گلابی که احوال پرسیده بودن عارضم خدمتتون که خوبم.مگه میشه کامنتای پرمهرتون باشه من بد باشم:) منتها دل است دیگر یه وقتایی عیب میکنه:))
فدای مهربونیتون،تماس فرت


  • ۲۵۰
Lady cyan ※※
من زنگ زدم دوستم 1 ساعت 40 دقیقه حرف زدیم :/
تو از ما هم بدتری :دی

گوشت سالمه؟تلفن چی؟نسوخته؟:)
دیگه ببین اینا از دیروز جمع شده مونده بود:)
دچــ ــــار
شما هنوز خوابگاهید؟ مگه ترم تموم نشده؟!
بابا ما مفلوکیم،بدبختیم،بیچاره ایم.
تا پنج شش تیر کلاسا دایره تازه اونم با کلی منت و جبرانی و...
بعدم که امتحانا
اردیبهشت ..
سلام علیکم
اووووف...ضعف کردم بابا چقد مینویسی:)
خداروشکر خوبی.
عزیزم..چقد بد شد بدون سحری روزه گرفتی:(..مامان بنده خدا هم خیلی گناه داشتن.نباید اونجوری میگفتی
مرضیه شما فروردینی نیستی؟
سلام دوستم
چن تا پستو یه جا جمع کردم:دی
اصن دوسوم عمرمو تو خوابم! مامانم زنگیدم درستش کردم دیگه:)
نوچ..خردادی ام:) چطور مگه؟
فاطمه :-)
ساکنین ۳۰۴رو میشناسی؟
نه..حتی رشته هاشونم نگا ننکردم دوتا ورودی ۹۰ یکی۹۱
خداکنه خوب باشن:)
ینی خوشم میاد اسمت روشن میوفته ها انگار ادرس گذاشتی ولی ادرسی موجود نمیباشد:|
Fatemeh
پوففف بازم به خیر گذشت:-D 
ایشالا که خوبن:-) 
بابا من ادرس میخام چی چی رو به خیر گذشت:/
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan