کلید اسرار

  • ۰۷:۵۸
طبق برنامه،دیروز راند با دکتر فکور بود و من صبح که داشتم دعاهای روزم رو انجام میدادم خواستم:خدایا میشه تختایی که بم میدن از مریضای فکور نباشه؟ لطفا.
اومدم بخش دو تا تخت بهم داده شد تو تقسیم بندی و ادل هر دو مریضای دکتر فکور بودن.با گفتن شت رفتم مریضام رو دیدم و نوت گذاشتم براشون.
منتظر دکتر فکور بودیم تا بیاد برای راند.یک ساعت بعد اومد و گف: من سرما خوردم صدام درنمیاد با دکتر دهقان جابه جا کردیم راندمون رو،امروز با ایشون راند کنین.

تونستم برسونم؟ اگه صبحش مریضام مال دکتر دهقان بود خوشال بودم که خدا حرفمو گوش داده ولی یک ساعت بعدش میفهمیدم چه چیز بدی خواستم ازش ولی حالا با اینکه چیزی که خواسته بودم نشد ولی به نفعم شد.البته که من مریضام رو میشناختم و در هرصورت تو آمپاس نمیوفتادم،ولی کل قضیه یه مثال از همه ی وقتایی بود که به اصرار چیزی از خدا میخوام و نمیده و من قهر میکنم میرم پی کارم ،به طور معمول هم سال ها طول میکشه تا بفهمم اون چیزی که اون روز خواستم به نفعم نبوده که اوکی نگرفته از خدا.

پ ن: دوس دارم فک کنم خدا هنوزم دوسم داره :)
  • ۱۲۸
محسن رحمانی
:)
:)
راهی به سوی نور
چه خوب نوشتید...یه آیه قرانم هست که مفهومش اینکه یه وقت یه چیزایی رو خیر میدونید که براتون شرّه...
اگه ته دلی بتونیم ایمانمون بهش رو حفظ کنیم و بهش مطمئن باشیم،چقد شادتریم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan