هرزمان فالی گرفتم غم مخور آمدولی،این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد

  • ۰۱:۲۸

دل دیوونه

کاش میدونستم مرضت چیه،دردت چیه که یهو اینجوری میگیری


شب عیدی من چرا باید بغض داشته باشم.

چته خودم جان؟چه مرگته؟



+قصه اینجاست

که شب بود و

هوا ریخت به هم.

من چنان درد کشیدم

که خدا ریخت به هم

  • ۱۹۷

مرا تا دل بود،دلبر تو باشی

  • ۱۶:۳۶

اولین بار اسمش را در بیمارستان شنیدم.تعریفش را میکردند.خوبیش را میگفتند.دوس داشتم ببینمش.

چن روز بعد در کتابخانه دانشکده دیدمش..چقدر خوشحال بودم.اما خوشحالیم خیلی طول نکشید چون با یکی از دوستان رفت و‌زیاد نتوانستم ببینمش.

درگیرش بودم.احساس کردم هرجور شده باید داشته باشمش.باید مال من شود.

چندان کار سختی به نظر نمیرسید.بالخره هر چه نباشد دخترم از نوع دانشجوی پزشکی:)

وقتی مال من شد،وقتی تصاحبش کردم.وقتی برای اولین بار لمسش کردم..اااخ که چه حسی بود.

احساس کردم به همه انچه که در همه عمرم میخواستم رسیدم..انگار بزرگ‌شدم ،دانستم:)

همه چیز خوب پیش میرفت.همه‌ روز را باهم بودیم.دست در دست هم..جدا نمیشدیم از هم.و شب ها تا صبح در فکر و اندیشه هم:)

گذشت تا روزی که من باید میرفتم ارومیه،دانشگاه و خابگاه و...نشد باشد.نشد همراهیم کند.

من انجا غرق کلاس ها شدم و او در تبریز...

روابط کمتر شد.این دوری فیزیکی این سفر این مسافت لعنتی باعث شد برای هم کمرنگتر شویم.تا جاییکه به کل همدیگر را فراموش کردیم.

جانم برایتان بگوید ...

از وقتی کلاس ها تمام شده و امده ام تبریز و در فرجه ام..باز یادش کرده بودم.دلم برایش پر میکشید ولی خبری ازش نبود.نمیدانستم کجاست و این آشفته ام میکرد.

چن وقت پیش ها خیلی اتفاقی در شلوغی جایی همدیگر را یافتیم.او هم دلش برایم تنگ شده بود.گله کرد ازم ..از اینکه رفتم و پشت سرم را نکاه نکردم.

حق دادم بهش..همش تقصیر من بود..معذرت خواستم..از دلش بیرون اوردم او هم مهربانتر از انها بود که نبخشد و فراموش نکند..

هم را در آغوش گرفتیم و عکسی از این مهرو محبت ثبت شد که دوس دارم با شما شریکش شوم:)

 کلیک کنیدو دو یاری را که مدت ها بود از هم دور افتاده بودند را ببینید.



پ ن:درجریانید که محتاج دعاییم؟ امشب کنار اخرین سفره افطار سال۹۵ در دعاهاتان یادم کنید:)

  • ۱۶۶

روسیاهیشم مال زغال

  • ۰۳:۵۰

داریم میریم که داشته باشیم آخرین روز ماه مبارک رو:)

خدایا این‌روزه هارو ازمون قبول کن که دو سر باخت نشیم.


پ ن:ذکر اول شوال:اللهم آخیش :)


پ ن:عیدتون جلو جلو مبارک:)

  • ۱۶۵

خدارو شکر اون قسمتش که به ملت پیام میداد بزنگن بیدارم کنن فعال نبود

  • ۱۹:۳۲

یکی از بچه ها تو وبش یه برنامه معرفی کرد بنام puzzle alarm

دهنمو سرویس کرد.خیلی برنامه باحالیه.

حالا من از همه امکاناتش استفاده نکردم.فقط اون قسمتش که ویبره بره و مطمئن شه بیدار شدی تیک خورده بود.

رسید به اون تایمی که باید بیدارم میکرد.رفت رو ویبره و فلاش دوربین هم همراهش روشن خاموش میشد.بعد که استوپش رو زدم یه سوال ریاضی چهارعمل اصلی مطرح کرد .با تایم معین.که باید جواب میدادم مطمئن شه هوشیارم.

بعد هی یه ربع به یه ربع میپرسید بیداری؟بعد ویبره و فلاش بعد سوال ریاضی...

خلاصه خیلی شیک پدرتونو درمیاره تا بیدارتون کنه.حس وظیفه شناسیش نابودم کرد اصن:)

خیلی کارامدتر از مامان عمل میکنه.چون مامان یه جاهایی ممکنه دلش برات بسوزه اما این آبشن سوختن دل نداره کارشو میکنه:)

  • ۱۲۹

بچه ها بچه ها یه سوژه یافتیدم بیاین بخندیم

  • ۱۷:۲۶





اینو میبینین؟از دیروز حدود ده نفر برام فرستادنش.اولین نفری که برام فرستاد با خودم گفتم عجب دوستی:) به به..خودش برنامه رایگانشو پیدا کرده گفته بزار برا مرضیه م بفرستم خوشش میاد:)

رفتم تو آدرسه یه کاناله ترفندهای ساده.گشتم تا رسیدم به متن همین پیام.زیرش یه پیام دیگه که«اگه برنامه رو میخوای برو تو این آدرس»

میری تو آدرسه..کانال جدیده که برات باز میشه نوشته:

۱_یه راهی میگیم اگر انجام بدی رایگان نرم افزار رو برات میفرستیم.اگر باور نداری و فک میکنی قلابیه انجام نده زورت که نکردیم.

۲_حالا کاری که باید بکنی..اون پیام بالاییه رو فوروارد کن واسه دوستات(همونی که عکسشو گذاشتم) فورواردات باید زیاد باشه.اگر دوازده شب دیدی اوا نرم افزار برات ارسال نشد بدون که فورواردات به حد نصاب نرسیده و دیکران بیشتر از تو فوروارد کردن!

۳راستی راستی هربار که فوروارد کردی اسکرین شات بگیر ربات ما میفهمه:)



حالا یه لبخند کوشولو بزنین با هم تفسیرش کنیم:))

_کل این حرکتی که کانال زده صرفا برای بالابردن اعضاشه.ینی نشسته دیده ای بابا هرکاری میکنیم‌چرا هیشکی عضو نمیشه چه کنیم چه نکنیم اهاااا بیا ملتو اینحوری سرکار بزاریم.

با جمله آخر مورد «۱» تازه منت هم گذاشته:)

_با توجه به مورد۲:برای فورواردها حدنصاب نزاشته چون اینجوری مثلا میگف باید ده تا،اصن صدتا فوروارد داشته باشی ملت صدتا رو میفرستادن بعد میشستن نرم افزار براشون بیاد بعد که نمیومد گند کار مانال درمیومد.اما با تعیین نکردن حدنصاب و ان جمله اخر مورد دو عملا دهن کاربر رو بسته:)

_مورد سه صرفا برای خندیدن خود مدیر کانال بوده.گفته من که دارم عضو جمع میکنم بزار اینم اضافه کنم بیشتر بهشون بخندم:))


ینی یارو مغز و درک وفهم ملت رو در حد جلبک فرض کرده و البته خیلی هم حواب گرفته :)

پ ن:از اون حدود ده نفری که این پیام رو برام فوروارد کردن..اونایی که بی هیچ حرف اضافه پیام رو فرستادن که هیچی بزار امتحان کنن بعد هی بشینن منتظر که قراره نرم افزار بهشون برسه روی صوبتم با اوناییه که یه جوری حرف زدن انگاردرجریان نیستن ماجرا چیه یا منو گوش مخملی فرض کردن (خب دوست من ،بعد اولین شخصی که پیام رو واسم فوروارد مرد فهمیدم قضیه چیه چرا خودتو به اون راه میزتی.کم‌میشی یه وقت عمو)

پ ن:ملت را جلبک فرض نکنید.وملت به فرض یارو جامه حقیقت نپوشانید.

پ ن:من جای مدیر کاناله بودم اون نرم افزار رو گیر میاوردم از بین اون چن کیلو عضوم به سه چار نفر میفرستادم .اینطوری ملت دلسرد نمیشن به فوروارداشون ادامه میدن و یارو کیلو کیلو عضو میکیره:)

پ ن: حالا همه باهم بخندیم به جلبکی خودمان قش قش قششششش هار هار هااار


بی ربط:یه پستی داشتم«چیزی که الان میخام و دوس دارم...» کلی مرد همیشه در صحنه مهربان اعلام آمادگی کردن منو به خاسته دلم برسونن و اظهار داشتن دقیقا همونی عستند که من میخام.

اوخی گوگولیا چقد مهربونن اخه

حالا بیشتر بخندین هوهو هو هاهاها هی هی هی قش قش قشششش

  • ۱۳۳

از این تپلیای مهربون

  • ۲۳:۴۳

اینقدر دوس دارم چاق شم

از اینایی که گوشت و چربی خالصن

از اینایی که میشینن،قشنننگ پهن میشن!

از اینایی که نفس کشیدنی صدای نفسشون میاد از بس تپلن:)


قابلیت چاق شدن ندارم:( از وقتی خابگاهی شدم که کلا وضعیت تغذیه م نابود شد کلا لایمکن شد چاقی،حتی وزن طبیعی داشتن! الان کم دارم به واقع.

ولی خب قدیما که خورد و خوراکمم خوب بود از اون مدل چاقایی که دوس داشتم نشدم:( اون موقع فقط کمبود وزن نداشتم.


من میخام چاق شمممممم..

  • ۱۹۴

من نمیدانستم معنی هرگز را...تو چرا بازنگشتی دیگر؟

  • ۲۰:۳۴

تا همین چن لحظه پیش فک میکردم اینایی که تو کافی نت نشستن کار ملتو را بندازن خدای کامپیوترن،مخ نتن..

اما امروز که کارم گیرشون بود دیدم شخصا با سواد رایانه ای در حد صفر بیشتر از اون آقاهه بارم بود:|


رفتم میگم آقا یه چن کاغذ پاره در حکم مدرک آوردم بیا اسکن کن بفرست.

قبلا فقط برای شناسنامه جا گذاشته بودند و خودش گفته بود اگر تو لیست مورد اضافه کردن میشه مدرارکو فرستاد.


نگا کرده میگه کو آخه جا نداره که:/

میگم برادر خودت گفتی اون لیست اضافه شه،میشه که الان چی شد:|

میگه خب این پایین ردیف اضافه نکردن خب چجوری بفرستم.

نیگا میکنم میگم خب اون ارسال فایل رو بزن اضافه کن خب.

بدون اینکه امتحان کنه میگه نهههه اونو بزنم همین شناسنامه ارسال میشه:/

موندم خدایا حالا چه کنم.گفتم دوستم آپلود کرده فرستاده بزا زنگ بزنم بپرسم.که دوستمم جواب نداد.

زنگیدم به باباش:| بعد اوشون با آقاهه حرفیدن نتیجه این شده که همون ارسال فایل رو باید بزنه و اضافه کنه.ینی همون کاری که من گفتم بکن و نکرده گفت نمیشه:|

ینی اون لحظه میخواستم کل سیستمای جلوشو بردارم بکوبم تو فرق سرش.الاغ:|

زنگیدم ملتم از خواب بیدار کردم:|


تازه یه کارای دیگه ای هم در ادامه خواستم بکنه،نکرده گفت نمیشه:/ بعدم میگه اینا اختمالا حجمش زیاد شه ارسال نشه:|

آخه ادم حسابی چه زود حجمش پر شد اونجا ۱۲ تا عنوان زده من همش پنج شش تا دارم میفرستم هرکدوم یه برگه:|


هیچی دیگه..باورام به هم ریخت.کافی نت چی ها قابل اعتماد نیستن.ولزوما قرار نیس خیلی بارشون باشه.

تازه علت اینکه خودم این کارا رو تو خونه نکردم و بردم کافی نت این بود که اونا بلدن اطمینانش بیشتره:|

پ ن:چشمتون روز بد نبینه.کارنامم جلوم بود.کل کارنامه پنج ترم گذشته.بابا گفت این چیه.گفتم کارنامه ست.عینکشو زد کارنامه رو برداشت!!!!

اینجانب قدیم الایام یک واحد افتادم ترم بعدش دوباره پاس کردم و هیچ کدوم اینا رو هیشکی نفهمید.بعد مونده بودم الان بابا اون یک مردودی رو ببینه دقیقا باید چجوری جمعش کنم.

اینقد خطش ریز بود خوصلش نکشید کامل نگا کنه.خطر از بیخ گوشم گذشت :دی

  • ۲۶۸

چیزی که الان میخوام و دوس دارم ،با جزوه های کلیه تعویض میشود:دی

  • ۰۳:۱۷

چشمانم را باز کنم.اتاق تاریک ِ تاریک باشد..سرم را برگردانم .ببینمت که آرام در کنارم خوابیده ای.


دستت که دور کمرم حلقه کرده ای را،آرام،طوری که بیدار نشوی کنار بزنم و از تخت و آغوشت کنده شوم!


یک سری به اتاق دختر کوچولوی ملوسمان بزنم،پتو را رویش بکشم‌که یک وقت سرما نخورد،یک بوسه بکارم روی پیشانی اش و راهی آشپزخانه شوم.


غذایی که از شب برای سحری آماده کرده ام را گرم کنم،میز ساده ای تزئین کنم کلی عشق بریزم توی بشقابت..


همه چیز که آماده شد بیایم کنار تخت..هنوز آرام خوابیده ای..راستش دلم نمیاید بیدارت کنم،میخواهم ساعت ها نگاهت کنم.


از سنگینی نگاهم بیدار شوی،دستم را ناغافل بکشی پرت شوم بین بازوانت..پیشانی ام را ببوسی،لبت را مهر کنم..


بغلم کنی و باهم بیاییم دور میز بنشینیم..


کلی تعریف کنی از سلیقه ام،خوشحال باشی از داشتنم،دو لپی همه میز را هورت بکشی..


من؟ بوسه هایت برایم کافی ست..

.

.

.

.


پ ن:و البته جزوه هام مرا در آغوش گرفتند..کلی هم خوبیم باهم:)

پ ن:یه صداهایی از قسمت مغز و عقلم میفرماد که خفه شو بابا حالمون به هم خورد!آخه این چیزا رو درک نمیکنه که عقله دیگه:)

پ ن:به نور صفحه کوشیم قسم این «تو» که گفتم مخاطب خاص نیس.بی مخاطب بود درواقع.اتفاقا داشتم فک میکردم ینی این «تو» کی میتونه باشه؟الان کجاس؟اصلا چی دوس داره و سلیقه غذاییش چجوریه؟به کی میگه خانومم و نفسم الان؟ :| ( خاک تو سرش اصن)

پ ن:هر وقت این «تو» اومد تو زندگیم،اولین کاری که میکنم این پست رو نشونش میدم میگم ببین من از کی به فکر تو و شیمکت بودم :)

پ ن:اینقد دوس دارم اونی که میاد وبلاگ نویس باشههههه:)))

  • ۱۵۴

و نافمان را با درسیدن بریدند ،همانا

  • ۰۳:۰۱





از ساعت یک تا الان که ساعت سه باشه(نصف شب) یه جزوه کلیه گرفتم دستم و تموم نشده.بعد همش داره رنگ میشه.بعد امتحان کلیه مون بیست و چن روز دیگه س.بعد از اونجایی که خدود دو ساله درست حسابی درس نخوندم نه دستم به برنامه ریزی میره نه خلاصه برداری.
بعد من متوجه شدم چقدر به کلیه علاقمندم.ولی خب یادمه که تو فیزیولوژی هم مبحث کلیه رو میخوندم اون لحظه برام راحت و شیرین بود ولی سر امتحان نمیتونستم سوالاشو جواب بدم.بعد این منو میترسونه.
بعد خاک تو مخم که خلاصه برنمیدارم:|

بعد تااااازههههه...آبروم رف!میدونین چی شده؟!
من یه جزوه ای نوشتم.وویس استاد رو که گوش میدادم یه کلمه ای میگفت از حرفاش متوجه میشدم منظورش نشان بارز و علامته ها ولی خود اون کلمه رو سواد انگلیسیم نمیکشید که چی میگه..
هاردمارک؟های مارک؟
بعد..بعدِ یه سری رای زنی ها نوشتم های مارک..بعد هی سه چهارسطر یه بارم تکرار شده.بعد الان فهمیدم هال مارک هست.
ینی خاااااک بر سر من و سوادم:/ ینی بچه ها خوندنی چقدر مسخرم کنن..
عیب نداره یکم بهم میخندن روحیه شون شاد میشه بهتر یاد میگیرن:))))

پ ن:دو روز مونده به امتحان کلیه میشینم زار میزنم که کاش موقع خوندن نت برمیداشتم و خلاصه میکردم حالا ببین:/
  • ۱۵۷

جیم

  • ۲۳:۵۷

نوشته ام در جیم


قبلا ها همین را یا شبیهش را در همین صفحه هم نوشته بودم.

نوشته های جیمم دارد هی مزخرف تر میشود.

جیم دوساله ام را از دست داده ام حالا فقط انگار که هدفم پرکردن این جیم یکی دو ماهه است.

برای همینه که نوشته ها هیچ کیفیت و تازگی ندارن.

  • ۱۲۰
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan