برسد به دست خدا

  • ۰۰:۵۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۲۲

اصن‌ یه وضی

  • ۰۷:۱۳

دیشب آلارم گوشیمو تنظیم کردم رو هفت صبح و خوابیدم.

 امروز صبح یک آن چشامو باز کردم دیدم اتاق روشنه روشنه..گوشیمو برداشتم ببینم ساعت چنده ..بیست دیقه به هشت!!!
با عجله پریدم پایین که آماده شم.
همینجور اماده شوان داشتم فک میکردم من کی و چجوری الارم گوشیمو خاموش کردم که اصن متوجه نشدم..
چن دیقه بعدتر هم اتاقیم اومده که سلام..چه عجب امروز زود بیدار شدی.
منو میگی،از تو اینه ماتم رو صورتش که خدایا این چی میگه.کلاس دارم خب.دیرمم شده !!
میگم خببببب...اوومممم...خوابم نیومد بعدم باید بیدار میشدم دیگه.
اون که دید ماتم برده گف یا نکنه من دیر کردم ساعت چنده..رفت سمت گوشیش.
و من داشتم فک میکردم پس این بوده علت اینکه نفهمیدم کی و‌چجوری الارم گوشیمو خاموش کردم.طفلک الارمه هنوز ابراز وحود نکرده اصن.

هیچی دیگه..اون بیست دیقه به هشت نبوده،به هفت بوده:/ حیف خواب نازنینم:((


به کسی نگیناااا اینارو،بین خودمون بمونه:دی


  • ۱۳۴

یکی باید باشد

  • ۱۸:۵۶

باز کرده بودم غر بزنم،گله کنم،از همه چی و همه کس ایراد بگیرم،به زمین‌و‌زمان بدوبیراه بگم،بگم که بدبخت ترین ادم روی زمینم،بگم که دلگیرم،بگم که...

برای نوشتن همینا هم حال و حوصله ندارم.
زندگی به طرز وحشتناکی دلگیر شده


  • ۱۳۴

مامان میگه خوشی زده زیر دلت

  • ۰۱:۳۸

فردا پنج و نیم صبح،اتوبوس به مقصد ارومیه 

 وباز...
همه غم عالم ریخته تو دلم:(


من آدم خابگاه نیستممممممم.
خدایا خلاصم کن..


  • ۲۷۹

آب هیشکی با اون یکی تو یه جوب نمیره

  • ۰۰:۱۹

اقااااا...

یکی از پسرامون اومد تو گروه درمورد حبیب خدابیامرز نوشت..یه چن دیقه بعدش یکی دیگه یه پست فرستاد که نصف بیشترتون حبیبو نمیشناختین اصن..
بعد اولی اومد گف تو برو‌ساسی مانکنتو گوش کن بعد دومی گف تو مرده پرستی بعد اولی گف تو وطن پرس باش..بعد هی این گف اون جواب داد اون گف این جواب داد..رسید به بالاخونه و استفاده نکردنش..


آقا منو میگی یه بار به سرم زد پیام بفرستم که اقا صلوات بفرستین تموم شه..بعد یه جایی خواستم یه استیکر بفرستم که متن استیکر میگه یه دیقه همتون ببندین:دی
خلاصه به هر طریقی میخاستم جان فشانی کنم تموم شه بحثشون..بعد گفتم دخترم،دلبندم شما همین هفته پیش تو همین گروه داشتی دعوا میکردی و درواقع زیر مشت و لگدای کلامی له میشدی چون هیچ جوره حرفتو نمیفهمیدن الان پررو پررو باز میخای بپری وسط که چی:/

دریغ از یک مرررددد که بیاد پادرمیونی کنه بحثشون تموم شه.واقعیت اینه که جفتشون بین جمعیت مونده بودن نمیخاستن کم بیارن دیگه کم کم هرچی به ذهنشون میرسید مینداختن وسط..

چرا هیشکی اینطور مواقع نمیاد قضبه رو ختم به خیر کنه و همه نیکا میکنن:|
اینقد بده بوخودااا..هی منتظری یکی به داد برسه،درییییغغغغ..یه زخم خوردم اصن

*چقد من امروز پست گذاشتم:دی


  • ۳۱۴

جنگی که میبلعد

  • ۲۲:۱۰

ماه عسلو دیدین؟

 قصه وحشتناک جنگ..

داشتم فک میکردم اونا هر چی هم که بود تو خاک خودسون میجنگیدن اما حالا جوونا که چه عرض کنم بچه های نوزده بیست ساله پامیشن میرن سوریه.
همین دیشب بود که دوستی عکسی برام فرستاد.عکس خودش کنار دوستش..گفت:امشب شهید شد.تو القراصی.جنازش هنوزدست اوناس..
نمیدونم القراصی کجاس :/ ولی چشاش نفسمو بند میاورد:(
همش بیست سالش بود..و نمیدونم اون دوست چطور از غصه شهادت رفیقش دق نکرده بود.

*دانشجوهای دانشگاه امام حسبن..چقد فضای ذهنیشون با همکلاسیای من و با خود من متفاوته.
اون دوست میگف کی نوبت ما بشه ،کی بشه ما شهید شیم...پسرای کلاس من میگن کی بشه بریم آلمان:/

*چقد محیط اطرافمون میتونه خط مشی ذهنیمون رو تحت سلطه ش بگیره..
*کی بشه این جنگای لعنتی تموم شن...
*چشماش..


  • ۲۳۷

مگه میشه

  • ۱۷:۰۲

یک عدد دهه هشتادی داریم که روزه میگیره! 

 تازه روزی دوبارم میره فوتبال تو زمینای خاکی:)
بعد اصلنم نه تشنش میشه نه گشنش!!


خواستم بگم من بهش مشکوکم به شدت:دی



  • ۱۵۹

مهربون باشین خو:)

  • ۱۴:۴۹

گرم و صمیمی بهش پیام میدم.اسمشو تو پیام میارم.حالشو میپرسم..

 فقط میگه سلام..و یه جواب مختصر برای سوالم:/

هوووممممم اصن دیگه هیچوقت بهش پیام نمیدم.
دوستِ بد:(
قهرم باهاش اصن..قهر ِ قهرِ قههههررررر


پ ن:گاهی گمان نمیکنی و میشود/گاهی نمیشود که نمیشود


  • ۱۸۰

کجایی عجقم

  • ۰۲:۱۱

هرشب همین موقع ها میومد پیشم..

 صداش هنوزم تو گوشمه..
رابطه حالبی باهاش نداشتم ولی تحمل میکردم که اونم ناراحت نشه.
ینی اولا مقابله میکردم با حضورش،خصوصا وقتی تا اون حد بهم نزدیک میشد..
اما از یه جایی به بعد دیدم باید تحملش کنم..
امشب نیست..جاش حسابی خالیه..
ینی از وقتی این توریا رو زدن به پنجره اتاق فک نکنم دیگه بتونه بیاد.
پشه رو میگم.
کلی از خونم تغذیه کرده.خون من تو رگاشه..طول روز میزاش میرفت شبا میومد.طفلک این سری خواسته بیاد با سد مواجه شده.
هرجا که هست خدایا به سلامت دارش:))


  • ۴۴۴

خرده فرمایشات

  • ۱۴:۴۵

عطش ناشی از روزه داری به هیچ وجه توجیه مناسبی نیس که شب موقع خواب اندازه نصف هندونه رو بخوری به خصوص وقتی تختت طبقه بالاس:/

  • ۲۵۸
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan