ته مانده های انرژی

  • ۲۱:۰۴




احسان احساااان :)))))  

 ماه عسلِ جان:)

چقد اخه من از این بشر خوشم میاد.چقد اخه این بشر شیطونه:)))
بعد همیشه یکی از دو راهیام اینه که :احسان یا امیرعلی!!
اخه در جریانین که جفتشون کشته مرده منن خخخخخخ

*در ساخت این برنامه ها چرا دقت نمیکنن که ما محردیم هاااان؟؟؟
بعد حالا مجردیم که هیچ مدامم بین دوستان خیانت در عشق رو مشاهده میفرماییم:/
ینی به همین نور گوشیم قسم،دختره با یکی دوسته که مثلا پارسال همین موقع همون پسر میشد دوس پسرِدوست این دختره:|
بعد اصلنم فک نکنین اینا یه مورد دو موردنا...
اوهوم..یه چیزی از یه جایی در درونم فرمود که دخترم اونا دوستن اینا مزدوج شدن و هیییییچ دوستی ذر کار نبوده.
خب پس نتیجه بگیریم دوس نشین یک ضرب برین سر سفره عقد:/
ینی خودش یه معضل گندس:|
بعد احسانو ..میگه حالا که فهمیدین نونوایی کارگشاس الان پانشین برین.ماه رمضونا نونواییا ساعت پنح شش کار میکنن:)

بعد من یه سوالی که دارم اینه که چرا از این پسرا به پست ما نمیخوره واقعا:| البته خب بی انصافی نکنم یاد باد یاد فلانی:)
یه سوالیم که دارم اینه که اون رقیبه چی شد این وسط ،بعد اینکه فهمید دختره مریضه،یا مثلا اون خاله خانومی که میگف دخترو به فامیل بدین:/

*داستان ماه عسل از این قرار بود که پسری دختری رو ابتدا در نونوایی سپس در کافی نت محل میبینه،خونواده میفرسته..یه سری مخالفتا پیش میاد،یه رقیبی این وسط بوده.خلاااصهههه پسره خونواده دختره رو راضی میکنه بله رو میگیره میرن آزمایشات ازدواج.بعد پسره که میره حوابو بگیره مال دختره رو نمیدن که باید خونوادش بیان بعد حالا حرق پسره رو ،میگه گفتم ینی خانوم ماهم آااارههههه؟!!!!
بعد احسان میگه آهاااا به اون فک کردی.عجب ذهن منحرفی داری فرشاد:|
بعد هیچی دیگه حونم براتون بگه که دختره سرطان داشته..و دکتره به فرشاد کفته جونتو بردار و دررو ،مادر دختره هم گقته فرزندم برو دیگه نشد..بعد این گفته نه الاوبلا من عستم و خواهم بود و این صوبتا.
بعد اون وسطا یه دکتری هم گفته به خاطر شیمی درمانی و پیوند و...بچه دار نمیشین بعد الان یه دختر دارن و یه تو راهی:)
اوخی بچم احسان به فرشاد میگه من ازت اجازه میگیرم و اینو میگم بعد قضیه تو راهیه رو میگه.
بعد یه مسئله ای.خانومه گف ما دقیقا نه ماه بعد ازدواجمون ذخترم به دنیا اومد!نه ماه اخه!دقیقا بعد ازدواح!اساسا نباید یه دوماهی هم این وسط باشه!

ته تهش این که عشق،توکل،زندگی خوب:)
چقد کم یاب شدن خداوکیلی..

خوشبختیشون مستدام،حال خوبشون دائمی..
خدایا فقط یاداوری میکنم که ماهم عستیما:) نوکریم:)


*اصن نفهمیدم چی نوشتم.روزم میفهمین روزه:)
*عکس هم مربوط به اتاق تلویزیون خابگاه گلستان میباشد به تاریخ امروز





  • ۳۳۲

سلام خدا

  • ۱۹:۱۳

دو‌ساله که روزه نگرفتم.دو ساله که امتحاناتو بهونه کردم،جاده رو بهونه کردم و روزه نگرفتم.

 دوساله که گشنگی نکشیدم تشنگی نکشیدم..
این دو سال باعث شده کاسه صبرم که قبلنا از اون لگن قرمزا بود حالا بشه از این استکانای کمرباریک.
تقی به توقی میخوره عصبی میشم.انگار باید با همه عالم ساز مخالف بزنم..
با همه دعوا دارم.یکه به دو میکنم..دل میشکنم
دختری که قبلنا دوستاش نگاش میکردن که آروم شن،دوستاش میگفتن اینقد آرامش داری که نگا کردن بهتم همه استرسارو از ادم دور میکنه حالا تبدیل شده به یه هاپو که گاز میگیره:|

باید روزه بگیرم.باید تمرین صبر کنم.
این یک ماهو نیت میکنم خوب باشم..نگاهم،حرفم،نفسم...باید برگردم به خودم.

دلایی که شکستمو نمیدونم چیکار کنم:(
طلب حلالیت میکنم و درکمال پررویی امیددارم پذیرفته شه.

پ ن:راستی منم اونایی که بد کردن و بد گفتنو میبخشم :پی

پ ن:دوستایی که میخونین اگه گله دارین خوشال میشم تو کامنتا بگین یا حداقل میتونین اون فلش قرمزه رو بزنین که من متوجه عمق فاجعه شم.

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

بعدا نوشت:آیا بهتر نیست من افراد دل آزرده را بشناسم تا بتوانم حرکتی بزنم در راستای ترمیم؟آیا؟کامنت بزارین خو


  • ۱۹۸

بری زیر تریلی اصلن:/ لاک پشتی مگه؟!

  • ۲۲:۰۸

جایت خالی

 چقدر هوا
برای داشتنت
خوب است.

#افشین_صالحی


پ ن:ما چقدر به هم بدهکار خواهیم بود.ماهایی که دیر به هم میرسیم.دیر همو میبینیم،دیر همو پیدا میکنیم و دیر شریک لحظه های هم میشبم..دیر،دور،دورتر از این روزهای زندگی:)


  • ۳۲۵

بفرما عصرونه شاهانه:)

  • ۱۸:۵۹

از این حسا داشتین؟دارین؟که آخرین فرصتاست..باید قدر بدانیم  ؟ 

 
من معمولا یکشنبه ها که سختی جاده تحمل میکنم و کم خوابم و هزار دردسر دیگه..بیشتر از هروقت دیگه ای احساس میکنم به چایی نیاز دارم.
ولی معمولا هیچوقت حوصلم نمیکشه پاشم تاااااآشپزخونه برم اب بزارم جوش بیاد دوباره اووون همه راهو برم بیارمش که چی؟که مثلا میخوام یه لیوان چایی بخورم.موکولش میکردم به فردا صبح بوفه دانشکده
اما امروز ،ینی این روزا ماجرا فرق میکنه.دیدم به شدت نیاز به چایی دارم بعد فک کردم پس فردا همین موقع خیلی بیشتر از این نیاز به هرگونه مایعات خواهم داشت اما ممنوع الاستفاده خواهم بود ولیکن دیدم حالا که آزادم بزار از امکانات و فرصت هام استفاده کنم:)




*اینجا خابگاه گلستان،اتاق۴۰۷




  • ۲۱۳

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده

  • ۱۳:۳۳

آقا اجازه

 به ما گفته بودند دانشگاه جابیست که افراد عضوش همیشه خدا جزوه دستشان است.بعد از پله ها که میایند پایین جزوه هایشان از دستشان سرخورده پخش و پلا میشود.
بعد مینشینی به جمع کردنشان یکهو یک دسته جزوه توسط دستی به سمتت دراز میشود.بعد سرت را بالا میگیری و همراه با سرخ‌و سفید شدن تشکر میکنی و اینگونه میشود که باید بشود.

ولی راستش دروغ گفتند.
آخه تو دانشگاه ما هیچکس جزوه دستش نیست.انها هم که حزوه دارند هرگز جزوه هاشان را نمیریزند روی زمین!و حتی اگر به فرض همچین اتفاقی هم افتاد هیچ دستی نمیاید کمک تا بشود آنچه باید.


آقا اجازه..
کلا در دانشگاه ما اتفاق جالب و هیجان انگیزناکی نمیوفتد.نه کسی کسی را سوپرایز میکند نه کسی شیدا میشود نه کسی مجنون..همه فقط دارند درس میخوانند.

آقا اجازه
دانشگاه جایی ست که همه درس میخوانند یا شاید هم ادای درس خواندن درمیاورند:)
راستی در دانشگاه دستمال بازی،دستمال کشی و دستمال شدن حتی،خیلی به چشم میخورد.


  • ۱۶۰

به زندگی من خوش اومدی

  • ۰۱:۲۱

ساعت یک و‌ده دقیقه بامداد به وقت اینجا،به وقت ساعت دیواری اتاقم که تیک تاکش مثل مته روی مخم است،به وقت تنهایی.

روزهای تکراری،شب های تنهایی،شب های بیداری
بیدارباش به راس چهارونیم صبح،به مقصد ترمینال
و دست های بابا که برایم تکان میدهد به معنی خداحافظی
اجتماعی از دوستان ،لبخندهای اجباری و مصنوعی به وقت سلام
جواب های خوبم مرسی دروغ درپاسخ به چطوری برای کسانی که حالت برایشان مهم نیست.
چرت های سرکلاس،استادهای مزخرف،درس های مزخرفتر
بی هدف طی مسیر از پیش تعیین شده ،تکرار حال به هم زن روزها و وقایع
کارهای اداری،بند پ که ندارمش
خابگاه،تخت،هم اتاقی های تحمیل شده
خواب تا وقت شام
غذای بی رنگ وروی خابگاه
ساعت صفر،صفر عاشقی،عشقی که نیست،عشقی که چیست؟؟!!
خواب..
شب های تکراری،شب های بیداری
بیدارباش راس هفت ونیم
سرویس،کلاس،استاد،درس،چرت...
تکرار حال به هم زن روزها که سنجاق میشود به هم.


پ ن:وسطش قلبم داشت میترکید نفسم بند اومد واقعا چه زندگی مزخرفی دارمااا،همش تکرار محض روزمرگیه:/


  • ۱۷۹

هردم از این باغ بری میرسد

  • ۰۰:۵۸

شب و تنهایی و غربت

 نبودم کرده غمگینَت


غم چشمای آرومت
دلم رو میکنه پر درد


پیشم نیستی پیشت نیستم
دلامون پیس هم اما!


نفرین و مرگ به عقلی که
منو کرده از تو جدا


برایت شعرمیگویم
برایم شعر میخوانی


ندارم هیچ ازت اما
صدات مونده پیشم حالا!



*شب،آسمون،ماه...دل آدم هوایی میشه خب.

*صدا..

*قضاوتم نکن.باشه؟؟؟


  • ۱۷۶

همچین آدم خزو خیلیم

  • ۱۹:۴۵

جنبه چیز بیسیااار بیسیااار خوبیه اگه داشته باشیم.ولی خب چیزای خوبو که به همه نمیدن که.

مثلا به من نرسیده!
کافیه یه چیزی توجهمو جلب کنه،تا خزش نکنم ول کنش نیستم که.
الان یه آهنگ میزارم.مال بلک کتس!به هیچ وجه اهنگ فاخری نیست و اصلن مغایر با ارزش های اسلامیه:دی
دیگه در جریان سلایق خودتون هستین دیگه.اونایی که بدشون میاد نگوشن.
ولی عجب آهنگیه خخخخ جون میده واسه :کمرو بده به چپ به راس!
از همون اهنگای شیش و هشتی که درموردشون کفته بودم.

این و OMGالان برام حکم تکون بده چن وقت پیشارو دارن!


استغفرالله ربی و اتوب الیه!





  • ۱۸۴

جیم دو ساله من:(

  • ۱۸:۳۹

حافظم پوکیده.

 جیمم به فنا رفت:(( نه نام کاربریم یادمه نه رمزم‌نه ایمیلی که باهاش ثبت نام کردم:(((
همش سه چهار ماه ازش دور بودم..

الان باز سن جیمیم شد صفر:(
بدم میاد خو:(


  • ۲۰۱

ده دیقه س پستو نوشتم دارم دنبال عنوان میگردم.گیری کردیمااا

  • ۱۷:۰۰

یه سریام هستن با کمترین داشته ها احساس خوشبختی کامل میکنن.تا اینجاش خیلی خوبه ها.اینکه به کمترین ها قانع باشی واقعا خوشبختی ..

 اما اینکه همینا فک کنن بقیه چشمشون دنبال داشته های ایناست و بهشون حسودی میکنن خیلی مضحکه:)))))
والا بوخودا
حالا منم دقیفا نقطه مقابل این افرادم.ینی امکان نداره خدا بتونه راضیم کنه!!! هر چیزی هم داشته باشم شاید یک لحظه،آنی ،خوشال شم اما فقط همون آنه..کلا ناراضیم از خودم.

*فردا باز ترمینال،باز جاده،باز ارومیه،باز خابگاه،باز کلاس...:((((
نمیشه من ترک تحصیل کنم نه؟!:/

*میگماااا نکنه یه وقت دوشنبه ماه رمضون باشه؟!!!من آمادگیشو ندارم!

*و بالخره دیری ری رییییین  :دیییی

*یه عده ای رو کشوندم اوردم اینحا که کلا تو فاز وب نیستن!بعد فرت و فرت پست میزارم و دری وری میگم بعد الان احساس میکنن عه این دختره چقد خل بوده خبر نداشتیم:))) ولی جون شوما دیگه نمیتونم ادرس عوض کنم تازه کردم جوجو در جریانه;-)


  • ۱۵۹
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan