ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری

  • ۰۱:۳۶

دلم برای خودش،دلم برای صداش،دلم برای محبتاش،دلم برای بچه بازیاش حتی،تنگه.

 به قدری تنگ که میتونم از نبودنش و نداشتنش زار بزنم:(


یه وقتایی یه کسایی با هیچ کدوم معیارات و تصوراتت نمیخونن اما یکهو بی هوا چنان مهرشون به دلت میشینه که تا مدت ها بعد نبودنشون،بعد رفتنشون هنوووز داغدارشونی و جاشون تا همیشه خدا تو زندگیت خالیه و اون گوشه قلبت...دچار خلاء میشی.

پ ن:فرد مذکور دختر است.

  • ۱۵۸

بهاااارجونم نروووووو،پاتریک من:)

  • ۲۰:۰۱

یک عدد مانتوی بلند پوشیدم ،بلندااا..جلو آینه که خودمو دیدم با خودم گفتم اوا چقد شبیه خط کشم:دی

 رفتم بیرون..تو پاساژ شنیدم یکی صدا میزد هوی نردبون..فک کردم خب اساسا نباید کسی اینجا با من کار داشته باشه پس با من نیس.فلذا بدون واکنش به راهم ادامه دادم که صداهه دوباره اومد هوووی خط کشششش با توامااااا..
دیگه مطمئن شدم با منه !!برگشتم..ولی با من نبود.با یکی شبیه من از جنس ناخالص ایکس ایگرگ بود ولی خدایی من بیشتر از اون شبیه خط کش بودم :پی

*خاطرتون هس قبلاها فرموده بودم که به یکی نخ دادم منتظرم بگیره؟!گرفت :دیییی
ولی خب بد وقتی گرفت.داریم میریم سمت ماه رمضون و نیت کردم ادم شم.اینه که نخه رو خودم پاره کردم:)))))
*بعد مثلا یه وقت بد نباشه جزوات کلبه رو جمع کردم اودم تا به این لحظه حتی از کولم درشم نیاوردم:دی
*چرا یکی نیس واسم چیپس بخره در راه خدا؟!پس این داداش به چه دردی میخوره:/
*یک سری آهنگ دانلود کردم اووووفففف شیش و هشتی.بابا میفرمان سلیقه ت رو قربون:)


  • ۲۰۲

وای خدا مرسی که امروز تموم شد

  • ۰۰:۲۲

چه روز وحشتناکی بود.ثبت میکنم تا همبشه تاریخ بمونه.بعد مثلا یه چن سال دیگه که بخونم بگم خاک توسرم چه کارا که نکردم.

بعد مثلا فک کن همه روز زیر فشار بحث‌و‌جدل باشی و کلی فشار روانی روت باشه بعد مثلا مهمونم داشته باشین بعد مثلا گیر بدن که پاشین بریم بیرون دوردور بعد تو بک ذره هم حال و حوصلشو نداشته باشی بعد ببینی هیچ بهانه ای نداری و مجبور شی باهاشون بری.بعد همینجور که دارین قدم میزنین و تو پارک ولین یهو یکی اظهار آشناییت کنه که همه هم میشناسنش جز تو.بعد بگیرتت حسابی ماچ مالیت کنه از این ماچای تفی!بعد هی بکشتت به حرف بعد تو هی حوصله نداشته باشی.بعد حرف داداششو پیش بکشه بعد...

یه جاهایی داشتم فک میکردم گروهو بدم داداشش و خودش بخونن با شخصیت والای من آشناشن بفهمن چه ادم مزخرفیم خودشون پشیمون میشن!
امروز واقعا خیلی بیشتر از ظرفیتم بود.خوب که فک میکنم ممکنه بخوابم و هرگز بیدارنشم:))ینی تا این حد

پ ن:الان مثلا فرضو براین گذاشتم که دیگه اقایون و خانومای دکتر اینجا رونمیخونن:پی
پ ن:بعد یکیم اومده بود بنویسهass نوشته بود asd بعد من یه ربع داشتم فک میکردم أسْد ینی چی؟!:)))


  • ۱۸۹

:دی

  • ۲۲:۱۱

سلام علکم:)  

 میگممممم...بیاین دیگه از این به بعد اینجا رو نخونین ..باشه هم کلاسیا؟!:دیییی


کلی حرف دارم منتظرم تخلیه شه:پی


  • ۱۷۵

پایان داستان

  • ۱۸:۰۶

ته این ماجرا ختم شد به -ببخشید -نه خواهش میکنم شما ببخشید -نه این حرفا چیه نیاز به معذرت نیس:))))

 اعتراف میکنم برخورد های تند هرگز نتیجه بخش نیستند..ونیز......................................

احساس کردم شوخی بدی کردم.ینی وقتی دیدم حرفام تاثیر نداشت و دوستان شوخی های زننده خودشون رو فراموش کردن و فقط شوخی من بولد شد دیدم فقط باختم!و یک جاهایی بحث هیچ تاثیری ندارد!
پیام ضمیمه شده را فرستادم به همان دوستی که زدوخورد کلامی داشتیم..باورتان میشود ؟کار کشید به همان ها که سطر اول گفتم:)
آدم های جالبی هستیم.نه روی تلخ و تندمان دیدنیست نه روی خوشمان!
نهایتا از اینکه حداقل در ظاهر امر کینه ها از بین رفت خوشحالم.
چقدر جفتمان ادم های متشخصی شده بودیم..هر دو پشیمان ،هر دو عذرخواهان،انگار نه انگار که همان ادم های دیروز بودیم:)
معذرت خواستم و معذرت خواست:)

پ ن:گفت پیامت وقت خوبی به من نرسید.راست میگوید..حجم فشاری که در طول روز تحمل میکنیم در برخوردهایمان بی تاثیر نیست.همان روزی بود که رئیس جمهور امد و من دختر به خاطر دختر بودنم چه چیزها که ندیدم و چه حرف ها که نشنیدم..و همه حرصم اخر شب خالی شد در گروه!
پ ن:این ماحرا تمام شد با مخلصیم و چاخلصیم.ولی داریم از این ماجراها فک و فراوان:) ما آدم نمیشویم😜 جک های جنسیتی هم به قوت خود باقی میماند متاسفانه


پ ن:این ماجرا هرچه نداشت باعث لو رفتن ای پی ها شد و من چقدررر خوشالم:)))))ینی این«ینی کی میتونه باشه»خفم کرده بود:))






  • ۱۷۴

مرتبط با پست قبل

  • ۰۲:۱۰
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۵۹

اختصاصی

  • ۰۲:۰۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶۹

دلم پره

  • ۱۴:۱۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶۳

الان چه عنوانی به پستم میخوره اخه:/

  • ۰۰:۵۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷۱

روزنوشت

  • ۱۳:۲۷
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۶۲
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan