به نام لبخند:)

  • ۲۱:۴۰



به فتوای این تصویر میریم که داشته باشیم الکی خوشییت را :)


*یه صدای سه بعدیه،جالبه،با هندزفری بگوشید:)




*میدونستید من بلد نیستم تو اینستا موزیک بزارم؟sounds app رو گوشیم نصب واجرا نمیشه.راه دیگه؟

*قسمت اخر برادر رو دیدین؟اوخییی ناصر طفلی وقتی از همه جا ناامید شد امیدش به داداشش رسید وصداش کرد...بعد مسعود اومده میگه دااشم کوووو؟
اوخی اوخی..منم از این داداشا موخام:)
  • ۲۱۹

وقتی زیر پنجره خونه ملت اهنگ با صدای بلند میزارین حداقل سلیقه داشته باشین علی بابا نزارین

  • ۱۴:۴۴

یک‌نامه ای تنظیم کردم به مقصد خدا،جهت اینکه سال دیگه آپشن تابستون ارائه نکنه.کسی هس امضاش کنه؟

جزغاله شدیم،خشکیدیم اینقد اب از دست دادیم.

نشستم در محضر مادربزرگ گرام خودمو باد میزنم و مینالم.میفرماد همین شماها این ریختی شدین این کارا رو کردین خدا یه شعبه از جهنمشو اورده زمین:|

یک عده هم معتقدند زلزله های اخیر هم تقصیر نسل ماست.و حتی خشکی فلان رود و فلان دریاچه به خاطر زلف های برباد رفته ماست:/

*امروز خونواده ای رو دیدم که دختر سیزده سالشونو شوور داده بودن.۱۳سال!!!!!! و تعجبم وقتی بیشتر شد که گفتن طلاق گرفته!!!!!همش ۱۳سالشه!

*بار اول مادر شدن،خیلی باید سخت باشه نه؟

تا حالا بچه زیر بیست روز از نزدیک ندیده بودم.واای گریه میکرد احساس میکردم باید بمیرم اینقدر که به درموندگی دچار میشدم.

  • ۱۹۰

ماسک های خوشبخت

  • ۰۶:۰۸

صبح زود بیدار شدم.دوش گرفتم..

موهایم را سشوار زدم ،اتو کشیدم..

بی حالی صورتم را پشت پنکیک قائم کردم.

زیر چشمام مداد کشیدم و غم لانه کرده را فراری دادم

رنگ پریدگی لب هام را با رژ صورتیم پنهان کردم.

گونه هایم را با سیلی که نه ،با رژگونه جلا دادم:)

مانتو و‌ شال رنگی تن کردم..

جلوی موهام را فر دادم و از شال بیرون ریختم!

ادکلن را روی خودم خالی کردم.

کیفم را برداشتم.کفش های تق تقی ام را پا کردم ..

ماسک لبخند را به لب زدم و به جمع پیوستم:)

شدم یک خانوم دکتر شیک خوشبخت که لبخند از لب هاش نمیرود.که هر چه همه ارزو دارند را زندگی میکند!


چه کسی میداند همه شب تا صبح را در خودم لولیدم و زندگی را قی کردم.



+بیرونمان مردم را کشته درونمان خودمان را

  • ۱۴۴

چنان خرابم و مستم...

  • ۰۳:۱۲

همان وقت هایی که سقف اتاق برایت تنگ است،آسمان میخواهی

همان وقت هایی که دوست داری بدوی روی پشت بام خانه و زل بزنی به سیاهی شب و گمان کنی چشمانت گره در چشمان خداست

که حرف نزنی،که گره بزنی چشمانت را و تار شود دیده ات

که فکر کنی خدا خودش همه چیز را خواند تا آخرش.

همان وقت هایی که قلبت سنگینی میکند از دردی که نمیدانی چیست.

که زبانت بند آمده از توصیفش که قلمت زورش به ترسیم نمیرسد

همان وقت هایی که صورتت را فرو‌میکنی در بالشتت که نشنود کسی صدایت را.

همان وقت هایی که دوست داری تمام زندگیت را تعطیل اعلام کنی

همان وقت هایی که دوست داری زندگی را بالا بیاوری

همان وقت هایی که میل عجیبی داری به مرگ مغزی،قلبی حتی!

این وقت ها..خودِخودِ خود اینها همان وقت های لامذهب زبان نفهم مزاحمی هستند که‌ زورشان میچربد به همه قوای روح و جان تو..که شرشان کم نمیشود از زندگیمان.

  • ۱۸۲

هرزمان فالی گرفتم غم مخور آمدولی،این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد

  • ۰۱:۲۸

دل دیوونه

کاش میدونستم مرضت چیه،دردت چیه که یهو اینجوری میگیری


شب عیدی من چرا باید بغض داشته باشم.

چته خودم جان؟چه مرگته؟



+قصه اینجاست

که شب بود و

هوا ریخت به هم.

من چنان درد کشیدم

که خدا ریخت به هم

  • ۱۹۷

مرا تا دل بود،دلبر تو باشی

  • ۱۶:۳۶

اولین بار اسمش را در بیمارستان شنیدم.تعریفش را میکردند.خوبیش را میگفتند.دوس داشتم ببینمش.

چن روز بعد در کتابخانه دانشکده دیدمش..چقدر خوشحال بودم.اما خوشحالیم خیلی طول نکشید چون با یکی از دوستان رفت و‌زیاد نتوانستم ببینمش.

درگیرش بودم.احساس کردم هرجور شده باید داشته باشمش.باید مال من شود.

چندان کار سختی به نظر نمیرسید.بالخره هر چه نباشد دخترم از نوع دانشجوی پزشکی:)

وقتی مال من شد،وقتی تصاحبش کردم.وقتی برای اولین بار لمسش کردم..اااخ که چه حسی بود.

احساس کردم به همه انچه که در همه عمرم میخواستم رسیدم..انگار بزرگ‌شدم ،دانستم:)

همه چیز خوب پیش میرفت.همه‌ روز را باهم بودیم.دست در دست هم..جدا نمیشدیم از هم.و شب ها تا صبح در فکر و اندیشه هم:)

گذشت تا روزی که من باید میرفتم ارومیه،دانشگاه و خابگاه و...نشد باشد.نشد همراهیم کند.

من انجا غرق کلاس ها شدم و او در تبریز...

روابط کمتر شد.این دوری فیزیکی این سفر این مسافت لعنتی باعث شد برای هم کمرنگتر شویم.تا جاییکه به کل همدیگر را فراموش کردیم.

جانم برایتان بگوید ...

از وقتی کلاس ها تمام شده و امده ام تبریز و در فرجه ام..باز یادش کرده بودم.دلم برایش پر میکشید ولی خبری ازش نبود.نمیدانستم کجاست و این آشفته ام میکرد.

چن وقت پیش ها خیلی اتفاقی در شلوغی جایی همدیگر را یافتیم.او هم دلش برایم تنگ شده بود.گله کرد ازم ..از اینکه رفتم و پشت سرم را نکاه نکردم.

حق دادم بهش..همش تقصیر من بود..معذرت خواستم..از دلش بیرون اوردم او هم مهربانتر از انها بود که نبخشد و فراموش نکند..

هم را در آغوش گرفتیم و عکسی از این مهرو محبت ثبت شد که دوس دارم با شما شریکش شوم:)

 کلیک کنیدو دو یاری را که مدت ها بود از هم دور افتاده بودند را ببینید.



پ ن:درجریانید که محتاج دعاییم؟ امشب کنار اخرین سفره افطار سال۹۵ در دعاهاتان یادم کنید:)

  • ۱۶۶

روسیاهیشم مال زغال

  • ۰۳:۵۰

داریم میریم که داشته باشیم آخرین روز ماه مبارک رو:)

خدایا این‌روزه هارو ازمون قبول کن که دو سر باخت نشیم.


پ ن:ذکر اول شوال:اللهم آخیش :)


پ ن:عیدتون جلو جلو مبارک:)

  • ۱۶۵

خدارو شکر اون قسمتش که به ملت پیام میداد بزنگن بیدارم کنن فعال نبود

  • ۱۹:۳۲

یکی از بچه ها تو وبش یه برنامه معرفی کرد بنام puzzle alarm

دهنمو سرویس کرد.خیلی برنامه باحالیه.

حالا من از همه امکاناتش استفاده نکردم.فقط اون قسمتش که ویبره بره و مطمئن شه بیدار شدی تیک خورده بود.

رسید به اون تایمی که باید بیدارم میکرد.رفت رو ویبره و فلاش دوربین هم همراهش روشن خاموش میشد.بعد که استوپش رو زدم یه سوال ریاضی چهارعمل اصلی مطرح کرد .با تایم معین.که باید جواب میدادم مطمئن شه هوشیارم.

بعد هی یه ربع به یه ربع میپرسید بیداری؟بعد ویبره و فلاش بعد سوال ریاضی...

خلاصه خیلی شیک پدرتونو درمیاره تا بیدارتون کنه.حس وظیفه شناسیش نابودم کرد اصن:)

خیلی کارامدتر از مامان عمل میکنه.چون مامان یه جاهایی ممکنه دلش برات بسوزه اما این آبشن سوختن دل نداره کارشو میکنه:)

  • ۱۲۹

بچه ها بچه ها یه سوژه یافتیدم بیاین بخندیم

  • ۱۷:۲۶





اینو میبینین؟از دیروز حدود ده نفر برام فرستادنش.اولین نفری که برام فرستاد با خودم گفتم عجب دوستی:) به به..خودش برنامه رایگانشو پیدا کرده گفته بزار برا مرضیه م بفرستم خوشش میاد:)

رفتم تو آدرسه یه کاناله ترفندهای ساده.گشتم تا رسیدم به متن همین پیام.زیرش یه پیام دیگه که«اگه برنامه رو میخوای برو تو این آدرس»

میری تو آدرسه..کانال جدیده که برات باز میشه نوشته:

۱_یه راهی میگیم اگر انجام بدی رایگان نرم افزار رو برات میفرستیم.اگر باور نداری و فک میکنی قلابیه انجام نده زورت که نکردیم.

۲_حالا کاری که باید بکنی..اون پیام بالاییه رو فوروارد کن واسه دوستات(همونی که عکسشو گذاشتم) فورواردات باید زیاد باشه.اگر دوازده شب دیدی اوا نرم افزار برات ارسال نشد بدون که فورواردات به حد نصاب نرسیده و دیکران بیشتر از تو فوروارد کردن!

۳راستی راستی هربار که فوروارد کردی اسکرین شات بگیر ربات ما میفهمه:)



حالا یه لبخند کوشولو بزنین با هم تفسیرش کنیم:))

_کل این حرکتی که کانال زده صرفا برای بالابردن اعضاشه.ینی نشسته دیده ای بابا هرکاری میکنیم‌چرا هیشکی عضو نمیشه چه کنیم چه نکنیم اهاااا بیا ملتو اینحوری سرکار بزاریم.

با جمله آخر مورد «۱» تازه منت هم گذاشته:)

_با توجه به مورد۲:برای فورواردها حدنصاب نزاشته چون اینجوری مثلا میگف باید ده تا،اصن صدتا فوروارد داشته باشی ملت صدتا رو میفرستادن بعد میشستن نرم افزار براشون بیاد بعد که نمیومد گند کار مانال درمیومد.اما با تعیین نکردن حدنصاب و ان جمله اخر مورد دو عملا دهن کاربر رو بسته:)

_مورد سه صرفا برای خندیدن خود مدیر کانال بوده.گفته من که دارم عضو جمع میکنم بزار اینم اضافه کنم بیشتر بهشون بخندم:))


ینی یارو مغز و درک وفهم ملت رو در حد جلبک فرض کرده و البته خیلی هم حواب گرفته :)

پ ن:از اون حدود ده نفری که این پیام رو برام فوروارد کردن..اونایی که بی هیچ حرف اضافه پیام رو فرستادن که هیچی بزار امتحان کنن بعد هی بشینن منتظر که قراره نرم افزار بهشون برسه روی صوبتم با اوناییه که یه جوری حرف زدن انگاردرجریان نیستن ماجرا چیه یا منو گوش مخملی فرض کردن (خب دوست من ،بعد اولین شخصی که پیام رو واسم فوروارد مرد فهمیدم قضیه چیه چرا خودتو به اون راه میزتی.کم‌میشی یه وقت عمو)

پ ن:ملت را جلبک فرض نکنید.وملت به فرض یارو جامه حقیقت نپوشانید.

پ ن:من جای مدیر کاناله بودم اون نرم افزار رو گیر میاوردم از بین اون چن کیلو عضوم به سه چار نفر میفرستادم .اینطوری ملت دلسرد نمیشن به فوروارداشون ادامه میدن و یارو کیلو کیلو عضو میکیره:)

پ ن: حالا همه باهم بخندیم به جلبکی خودمان قش قش قششششش هار هار هااار


بی ربط:یه پستی داشتم«چیزی که الان میخام و دوس دارم...» کلی مرد همیشه در صحنه مهربان اعلام آمادگی کردن منو به خاسته دلم برسونن و اظهار داشتن دقیقا همونی عستند که من میخام.

اوخی گوگولیا چقد مهربونن اخه

حالا بیشتر بخندین هوهو هو هاهاها هی هی هی قش قش قشششش

  • ۱۳۳

از این تپلیای مهربون

  • ۲۳:۴۳

اینقدر دوس دارم چاق شم

از اینایی که گوشت و چربی خالصن

از اینایی که میشینن،قشنننگ پهن میشن!

از اینایی که نفس کشیدنی صدای نفسشون میاد از بس تپلن:)


قابلیت چاق شدن ندارم:( از وقتی خابگاهی شدم که کلا وضعیت تغذیه م نابود شد کلا لایمکن شد چاقی،حتی وزن طبیعی داشتن! الان کم دارم به واقع.

ولی خب قدیما که خورد و خوراکمم خوب بود از اون مدل چاقایی که دوس داشتم نشدم:( اون موقع فقط کمبود وزن نداشتم.


من میخام چاق شمممممم..

  • ۱۹۴
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan