گشنمه

  • ۲۲:۰۲
این چه وضعشه؟
شام خوردم
دیدم باز گشنمه..
کیک و چایی خوردم
دیدم هنوز گشنمه..
نون پنیر خوردم!!
و من هنوز گشنمه و دیگه چیزی ندارم بخورم.
اصن یه حوری گشنمه انگار ساعت های طولانی هیچی نخوردم و معده م خالیه خالیه:/

خو بابا خابگاهه اینجا،امکانات و خورد و خوراک محدوه ،رعایت کن معده جانم:|
  • ۱۷۴

اجازه هس غر بزنم؟

  • ۲۳:۴۳
این ترم همه کلاسامون ساعت ۹ شروع میشه به جز یکشنبه که هشت و نیمه.
آخر هفته هایی که میام خونه ،یکشنبه برمیگردم ارومیه.یکشنبه هفته پیش تایم اول کلاس نداشتیم.رفتم خابگاه.
حالا این هفته که دارم پالتو میبرم برای احتیاط و دستم پره،تایم اول کلاس داریم و وقت نمیکنم برم خابگاه وسایل اضافیم رو بزارم و بعد برم سر کلاس.
از اونور هفته پیش قرار بود بهداز ظهر کلاس داشته باشیم که کنسل شد.حالا اونم میوفته این هفته و خب اگه شانس منه بعد این همه مدت که هر بار کنسل میشد اینبار تشکیل میشه:/
از اونورم رفتم بلیط گرفتم برای پنج و نیم صبح ،الان که سایتو داشتم چک میکردم میبینم کلا اتوبوس پنج و نیم صبح وجود خارجی نداره،یه پنج و چهل و پنج دیقه دارن،اونم صندلی که من خریده بودم خالیه که اگه پر بود میشد اینطوری فک کرد که همون ماشینه و تایمشو تغییر دادن:/

هی میگم آخر هفته ها نرو خونه موقع برگشتن دلت میگیره و اعصابت خورد میشه ها،گوش نمیدم که:|

دلم گرفته،هوای گریه با من:((((((
  • ۱۷۶

از هر دری وری

  • ۱۳:۳۷
نوشت:أدْد یو تو هیز/هْر کانتکتس

داشتم لبخند خبیث شیطانیمو میزدم که داره میگیره:)) یهو یادم افتاد که احتمالا کلا نشناختتم شمارمو ادد کرده تو تلگرام ببینه کی ام:|

*بعد از مدت های مدیدی داشتم آخرین بازدیدکنندگان رو نیگا میکردم دیدم به کل یادم رفته کدوم آی پی مال کی بود:))

**دو هفته س به طور خودسرانه کلاس شنبه م رو تعطیل کردم.کار از فراخی ماتحت گذشته!

***گروه اکسترنیم رو دوس ندارم.که خب اینم چیز حدیدی نیس.
فقط الان که داشتم اینو مینوشتم یه لحظه یادم افتاد که آخ اگه آقای ب.ح مثلا،اینجا رو بخونه،بعد من هی میگم گروهمو دوس ندارم،یه وقت بهشون بربخوره منو با یه بهانه ای انداختنم بیرون و عذرمو خواستن دقیقا باید چه غلطی بکنم:/

****امتحان فارما داریم نمیدونم کی:| و نمیخونم:)
  • ۱۴۵

عنوان چی بزارم بیانو خوش بیاد

  • ۱۷:۰۲

لینکدین یه امکان فوق مزخرفی داره که هر کی پروفایلتو دیدن فرموده رو بهت نشون میده:|


....


* یک چهارم اعتماد به نفس خواهرمو داشتم الان خیلی خیلی جلوتر از اینجایی که هستم بودم.

البته بابا معتقده اونی که خواهرم داره غرور کاذبه! :)))

  • ۱۹۱

حس میکنم الکی دور خودم میچرخم

  • ۱۸:۰۱

چقد امروز دلم گرفته:(


من معمولا اینقد آروم و کم حرفم دوستام نمیتونن تشخیص بزارن تو‌حالم،که کی خوبم و کی بد..

ولی امروز به قدری داغون بودم که چن بار بهم گفتن چرا امروز دپرسی،چرا حال نداری!


چرا؟!

خودمم نمیدونم.

  • ۲۰۴
۱ ۲
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan