شب خنک تابستانه

  • ۰۰:۳۸

پنجره ی اتاقم بازه،دراز کشیدم و باد داره پرده رو تکون تکون میده.

یه حال خوبی جاریه . یه سری صداها که مخصوص شبه داره به گوشم میرسه.

تنها ایرادش اینه که آسمونو نمیبینم ساختمون جلوییمون همه آسمون مقابل پنجره ی اتاقمو اشغال کرده.

همیشه دوس داشتم شبای خنک اینطوری،برم رو پشت بوم بخوابم هیچوقتم اجازه ش رو نداشتم البته اینکه هرگز مطرحش نکردم هم بی تاثیر نیست.

  • ۱۷۸
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan