- يكشنبه ۱۶ خرداد ۹۵
- ۰۱:۲۱
ساعت یک وده دقیقه بامداد به وقت اینجا،به وقت ساعت دیواری اتاقم که تیک تاکش مثل مته روی مخم است،به وقت تنهایی.
بیدارباش به راس چهارونیم صبح،به مقصد ترمینال
و دست های بابا که برایم تکان میدهد به معنی خداحافظی
اجتماعی از دوستان ،لبخندهای اجباری و مصنوعی به وقت سلام
جواب های خوبم مرسی دروغ درپاسخ به چطوری برای کسانی که حالت برایشان مهم نیست.
چرت های سرکلاس،استادهای مزخرف،درس های مزخرفتر
بی هدف طی مسیر از پیش تعیین شده ،تکرار حال به هم زن روزها و وقایع
کارهای اداری،بند پ که ندارمش
خابگاه،تخت،هم اتاقی های تحمیل شده
خواب تا وقت شام
غذای بی رنگ وروی خابگاه
ساعت صفر،صفر عاشقی،عشقی که نیست،عشقی که چیست؟؟!!
خواب..
شب های تکراری،شب های بیداری
بیدارباش راس هفت ونیم
سرویس،کلاس،استاد،درس،چرت...
تکرار حال به هم زن روزها که سنجاق میشود به هم.
پ ن:وسطش قلبم داشت میترکید نفسم بند اومد واقعا چه زندگی مزخرفی دارمااا،همش تکرار محض روزمرگیه:/
- ۱۸۴