- شنبه ۲۹ خرداد ۹۵
- ۱۳:۲۸
*همینجور که دارین میخونین هرکدوم یه سطل خاک بردارین بریزین تو سر من که هلک هلک کله سحر پاشدم اومدم ارومیه ،رفتم سر کلاس بعد استاد اصلا قصد حضورغیاب نداش.دید یه زمزمه هایی میاد که استاد حضورغیاب کنین لیستو داد دست نماینده اونم قربونش برم هممه رو حضور زد:|
*امروز تو اتوبوس که داشتم میومدم ردیف جلوییم یه پسره نشسته بود قبله ش سمت ما بود:/ هربار بیدار میشدم میدیدم برگشته پشتو نیگا میکنه.حتی صدای گرفتن عکس هم اومد که بعدا مریم گف دوربین گوشبشو سمت اونا گرفته بوده:/ کلا ادم درستی نبود :|
*دیشب مهمون داشتیم و جزو معدود دوره همیایی بود که به مقوله ازدواج اینجانب گیر داده نشد:)))
عوضش یه ساعتی داشتم توضیح میدادم که من مامایی نمیخونم بلکه پزشکی میخونم و این دوتا رشته کاملا جدان.اینطور نیس که طرف ماما بشه بعد همونو ادامه بده و دکتر شه.
بعد تازه داش متوجه میشد چی به چیه که یهو یاد متخصصای زنان زایمان افتاد دوباره براش سوال پیش اومد و مجددا توضیح دادم.حین حرفامم قشنگ میدیدم که تقریبا هیچی نمیفهمه:/
*من قرارم با خودم این بود که اگر روزی دختری داشتم(پسر خیلی مهم نی:دی) هرگز به هیچ کاری مجبورش نکنم.و مسیر تعیین نکنم براش صرفا راهنماییش کنم که این مسیر اینطوریه اون مسیر اونطوری.
ولی الان قطع به یقین میدونم که از همون طفولیت میفرستمش کلاس زبان.اصلنم مهم نیس که خوشش میاد یا نه.زبانو باید فول بشه:|
*.................
- ۲۰۰