- دوشنبه ۷ تیر ۹۵
- ۱۶:۰۹
به قدری ذهنم مشوشه،به قدری دلم تنگه،به قدری دلگیرم از همه چی،به قدری چرا دارم رو زبونم و دلم ...
کهمیتونم روری ده تا ده تا پست بزارم.پست هایی که اینقد حرفاش قروقاطی باشه که تا یه هفته دیگه خودمم نفهمم چی نوشته بودم و منظورم چی بوده!
همیشه هم این پستهام به عنوان شکست عشقی تلقی میشه!(تلقی رو درست نوشتم عایا؟!)
*یه وقتایی باید یه چیزایی رو فریاد بزنی.یه چیزایی رو از اول مرور کنی ،به یه چراهایی برسی،جوابشون بدی،سر کسی داد بزنی،گریه کنی،آخر آخر وقتی همه چی مرور شد بغلش کنی و نقطه بزاری ته همه چی.
یه وقتایی یه گله گی هایی میمونه تو گلوت هیچ جوره هم پایین نمیره.
*نه واقعا یه سوال اساسی دارم..کی حال خوش شود؟هااان؟نه واقعا کی؟؟؟
*لعنت به وبلاگ،لعنت به بلاگفا و خرابیش،لعنت به درست شدنش حتی،لعنت به هپاتیت! ،لعنت به دلسوزی،لعنت به تکتک سلام های بعد هر خداحافظی،لعنت به ادرس جدیدی که نباید میرسید،لعنت به مخالفتا،لعنت به سنگ اندازیا،لعنت به مسافت،به سفر،لعنت به فرارم،لعنت به دوریم،لعنت به همه چی،لعنت بهخودِ خود زندگی.
*یه وقتایی هس فقط حال خودت بده،یه وقتی اما میدونی جز حال بد خودت ،باعث وبانی حال بد یکی دیگه هم شدی.که اون یکی چقدددررر برات عزیزه.بعد دوباره میرسی به همون مرور که یه جاهابیش بگی من مقصر نبودم یه جاهاییشم خودتو سرزنش کنی که فلان کارو میتونستم بکنم و نکردم که کاش میکردم.که کاش وقتی همه تنهاش گذاشتن من تنهاش نمیزاشتم.که کاش وقتی نزدیک شد نزدیک میشدم.
*هیچی نگین که اعصاب مصاب ندارم.حاظرم یه ضربه محکم بخوره بهسرم و همه زندگیم از حافظم پاکشه خودمم نشناسم فقط به امید اینکه این یه سالهم از ذهنم پاک شه.
- ۱۴۶