- جمعه ۲۶ شهریور ۹۵
- ۲۲:۴۴
هی سعی کردم پست نزارما اما خدایی نمیشه:/
باید حتما بگم که دلم گرفته و حالم بده و این صوبتا.
باز امشب از اون شبایی که دو میخوابم چهار بیدار میشم.پنج و نیم حرکت اتوبوس،یه ربع به هشت ابوذر،تاکسی به مقصد خوابگاه،تندتند جابه جا کردن وسیله ها تو اتاقی که هنوز توش سهمی ندارم و تختی ندارم و کمدی نیز هم ندارم:| چون هنوز ترم تابستانیا تخلیه نکردن:/
بعدم که آژانس به مقصد بیمارستان امام،کلاس که تموم شد بدوبدو آژانس به مقصد بیمارستان طالقانی.این چه برنامه ایه خداوکیلی واسمون ریختن:|
همه اینا یه طرف اینکه بعد کلاس خسته و کوفته برمیگردم خوابگاه،تخت ندارم بخوابم،اینو کجای دلم بزارم:/
بخوام خیلی مثبت انگیزناک به مسئله نیگا کنم اینجوری تفسیرش میکنم که خدا یه کاری کرد اینحوری شه و تداخل ترم تابستان و پاییزه پیش بیاد،اتاقای چهارنفرمون هشت نفره شه تا بهم بفهمونه ماهی گلی جان ای بنده خطاکار پریشان حال ،بدان و آگاه باش که همیشه بدتری هم وجود دارد ،پس اگر تختی داری و کمدی،سجده شکر به جای آور.و اینقد زر نزن که خونه شخصی میخوام:/
این هفته رو کلا تخت مخت ندارم:( واسه همینم از تعطیلی وسط هفته استفاده کرده میپرم میام خونه.تازه آخر هفته هم میخوام برگردم.اما از بعدش که تخت دار شدم آخر هفته ها نمیام دیگه:(
- ۱۸۱