- پنجشنبه ۸ تیر ۹۶
- ۲۱:۰۵
دیشب یه دردی تو معده م بود نمیدونم شایدم شکمم.
صبح شش و نیم بیدار شدم برم بیمارستان،یه تب و عرق سردی داشتم،تهوع وحشتناک!
لباسامم پوشیدما ولی لحظه آخر گفتم به درک،نمیرم،غیبت میخورم دیگه چیکار کنم.
گرفتم خوابیدم،حدودای ده یازده بیدار شدم،قرار بود امروز برگردم خونه،دیدم باز حال ندارم که.
دفترچه م هم مونده بود خونه،یه دلم گفت پاشو آزاد برو دکتر ویزیتت کنه یه دلمم گفت عزمتو جزم کن پاشو برو ترمینال.
ترمینالو انتخاب کردم،تو اتوبوس که نشستم داغووون بودم،بدن درد هم اضافه شده بود به قبلیا.
رسیدم بالخره و رفتم دکتر،سرم و آمپول و...
اینقد ناراحت بودم که با اینکه ارومیه بودم غیبت خوردم،که از نسیم پرسیدم و گف شانست زده امروز حضورغیاب نشد:))))
خداروشکر:دی
پ ن:تشخیص دکتر گرمازدگی بود:|
صبح شش و نیم بیدار شدم برم بیمارستان،یه تب و عرق سردی داشتم،تهوع وحشتناک!
لباسامم پوشیدما ولی لحظه آخر گفتم به درک،نمیرم،غیبت میخورم دیگه چیکار کنم.
گرفتم خوابیدم،حدودای ده یازده بیدار شدم،قرار بود امروز برگردم خونه،دیدم باز حال ندارم که.
دفترچه م هم مونده بود خونه،یه دلم گفت پاشو آزاد برو دکتر ویزیتت کنه یه دلمم گفت عزمتو جزم کن پاشو برو ترمینال.
ترمینالو انتخاب کردم،تو اتوبوس که نشستم داغووون بودم،بدن درد هم اضافه شده بود به قبلیا.
رسیدم بالخره و رفتم دکتر،سرم و آمپول و...
اینقد ناراحت بودم که با اینکه ارومیه بودم غیبت خوردم،که از نسیم پرسیدم و گف شانست زده امروز حضورغیاب نشد:))))
خداروشکر:دی
پ ن:تشخیص دکتر گرمازدگی بود:|
- ۳۲۷