2.7.2

  • ۰۰:۰۰
دیشب بالخره اتاقو تمیز کردیم.
سرپرست اومده بود واسه تسویه اتاق ،وضعو که دید گف من این اتاقو تسویه نمیکنم،اون دو تا هم واسه اینکه شر نشه افتادن به جون اتاق و تمیزش کردن:)
.
.
رفته بودم جزوه عفونی بگیرم و با خودم فک کرده بودم هزینه ش مثل هر بار که جزوه میگیرم باید بین هشت تا نهایت دوازده تومن باشه.
رفتم گفتم آقا من دیروز سفارش جزوه داده بودم.یه سری جزوه به چه کلفتی نشونم داد و گف فقط پانچش مونده الان اونم درست میکنم.
کیف پولمو باز کردم دیدم کارت بانکیم جا مونده و همه داراییم هفده هزار و پونصد تومنه!
داشتم فک میکردم این حجم از جزوه قطعا بیشتر از این مبلغ میشه.چقد بد میشه الان بگم آخ پول همراهم نیس. چی کار کنم ؟بگم بمونه دستت فردا میام میگیرم؟دوباره فردا این همه راه بیام تا اینجا.لعنتی...
و خب نهایتا آرزو کردم..خدایاااا میشه هزینه ش هفده تومن بشه؟میشه؟
و خب با خودم میگفتم نه بابا کم کم بیس تومنه این با پانچش.
کارش که تموم شد گفتم چقد میشه.
نشست زد به ماشین حساب و گفت:هفده تومن!
.
.
هر جای زندگیمو نگاه میکنم هر وقت هر چی از خدا خواستم از کم اهمیت ترین و دم دستی ترین چیزها تا خواسته های بزرگ و حیاتی،در دم اجابت کرده..جز یکی
جز یکی که سالهاست آرزومه،ولی نمیشه،نمیده،اجابت نمیکنه.
حکمتش چیه؟خودش میدونه.
  • ۳۵۸
yasna sadat
وای,چه خفن دقیق هفده تومن:)
انتشارات دانشگاه همینش خوبه قیمتش به طور خوبی پایینه:)
تسویه حساب اتاق الان!؟
آره قیمتاش خیلی مناسبه.

بله،چون همون اتاق پارسالیشونه که امسال هم توش اقامت دارن،دانشجپی پزشکی هم که تابستون نداره کلا اونجا بودن،تسویه نکرده بودن
اردیبهشت ..
ای جونم با اون دل گنجیشکیش :-)
^_^
آشنای غریب
آره واقعا یه وقتایی آرزوهای هر چند کوچک ولی در عین ناباوری اجابت میشن 
ولی برخی  دعاها حتما حکمتی توش هست که اجابت نمیشن

صبر کنید امیدوارم به همه آرزو هاتون برسید
اگرم نشد بدونید حتما حتما حکمتی داره
صبر میکنم ولی خدا هم باید حواسش باشه که کاسه صبر حتی اگه از این لگن قرمزا هم باشه سرریز میشه
ramin pazoki
ایشالا همیشه موفق باشید 
ممنون
محسن رحمانی
:)
:)
آشنای غریب
حب دیگه همون بعضی وقتا باید از لگن قرمز ها بیشتر صبر کنی
خیلی بیشتر

حضرت ابراهیم از خدا یه پسر خواست تا نسلش رو ادامه بده
زن اولش هم که نازا بود از  زن دومش اسماعیل به دنیا اومد که اونا روهم در صحرای صفا و مروه ول کرده بود
(خدا هم بهش مژده داده بود که از نسل اسماعیل آخرین پیامبر مبعوث می شود)

اما یه روز خدا بهش میگه که پسرت رو قربانی کن

حالا ابراهیم باید چی کار میکرد ؟
ما بودیم میگفتیم خدا خودت بهم قول داده بودی تو که خلاف وعده نمیکنی و از این حرفا

ولی ابراهیم رفت تا واقعا پسرش رو قربانی کنه
اونجا بود خدا قبول کرد و اسماعیل قربانی نشد

البته اینا نظر شخصی هست نمیتونم به کسی زور بگم 
اینایی که میگی کاملا درست و صحیح،همش قبول
ولی من پیامبر نیستم،یهو دیدی ناامید شدم و کفر گفتم
جودی آبوت
میشه برا منم دعا کنی؟
:)
:)))))
چشم..محتاجیم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan