- چهارشنبه ۲۹ فروردين ۹۷
- ۲۲:۵۴
امروز یه خانوم مسنِ گوگولی مگولی که یه چادر بسته بود به کمرش عصا زنون وارد درمانگاه پوست شد.
ینی باید حضور میداشتین و ری اکشن استاد رو میدیدین .
خودایااا تقریبا ده دیقه ای طول کشید تا از دم در برسه تا صندلی کنار استاد.و استاد تمام این ده دیقه رو داشت در سکوت و با لبخند نیگاش میکرد.
بالخره رسید به صندلی ،نشست،عصاشو تکیه داد به میر استاد..
استاد دستشو دراز کرد که دفترچه ش رو بگیره و خانومِ مسنِ گوگولی مگولی تازه یادش افتاد بیوفته به جون کیفش و دنبال دفترچه بیمه ش بگرده و بار در تمام این مدت استاد در سکوت و با لبخند نیگاش میکرد.
نهایتا دفترچه پیدا شد و رسید دست استاد.
استاد پرسید:خب مادر مشکلت چیه؟
چی بگه خوبه؟!
گفت:نمیتونم برم دسشویی!کلیه هام قفل شده!
استاد یک لحظه کُپ کرد.درمانگاه پوست چه ربطی به کلیه داره!
استاد:خب مادر اینا که به من مربوط نمیشه،مشکل پوستی چی داری.
خانومه:پوستم هیچیش نیس کلیه هامه فقط دکتر
استاد:خب مادر اونو باید بری داخلی
خانومه:رفتم همه رو رفتم
.
دوستان ینی این خانومه همه ی درمانگاه ها رو رفته بود چون تهش وقتی استاد در جواب سوالش که «الان شما هیچی نمینویسی؟» گفت«نه،تخصص من نیس» خانومه در حالی که عصاشو برمیداشت گفت« خب،همه ی درمانگاه های طالقانی رو رفتم،فقط اینجا مونده بود که اینم اومدم»
ینی گوله نمک بودا:))
.
پ ن:بیاین قول بدیم وقتی بابا مامانمون پیر و کم حواس شدن خودمون ببریمشون دکتر،تنهاشون نزاریم با درداشون که طفلکیا حتی ندونن واسه کدوم دکتر باید وقت بگیرین
ینی باید حضور میداشتین و ری اکشن استاد رو میدیدین .
خودایااا تقریبا ده دیقه ای طول کشید تا از دم در برسه تا صندلی کنار استاد.و استاد تمام این ده دیقه رو داشت در سکوت و با لبخند نیگاش میکرد.
بالخره رسید به صندلی ،نشست،عصاشو تکیه داد به میر استاد..
استاد دستشو دراز کرد که دفترچه ش رو بگیره و خانومِ مسنِ گوگولی مگولی تازه یادش افتاد بیوفته به جون کیفش و دنبال دفترچه بیمه ش بگرده و بار در تمام این مدت استاد در سکوت و با لبخند نیگاش میکرد.
نهایتا دفترچه پیدا شد و رسید دست استاد.
استاد پرسید:خب مادر مشکلت چیه؟
چی بگه خوبه؟!
گفت:نمیتونم برم دسشویی!کلیه هام قفل شده!
استاد یک لحظه کُپ کرد.درمانگاه پوست چه ربطی به کلیه داره!
استاد:خب مادر اینا که به من مربوط نمیشه،مشکل پوستی چی داری.
خانومه:پوستم هیچیش نیس کلیه هامه فقط دکتر
استاد:خب مادر اونو باید بری داخلی
خانومه:رفتم همه رو رفتم
.
دوستان ینی این خانومه همه ی درمانگاه ها رو رفته بود چون تهش وقتی استاد در جواب سوالش که «الان شما هیچی نمینویسی؟» گفت«نه،تخصص من نیس» خانومه در حالی که عصاشو برمیداشت گفت« خب،همه ی درمانگاه های طالقانی رو رفتم،فقط اینجا مونده بود که اینم اومدم»
ینی گوله نمک بودا:))
.
پ ن:بیاین قول بدیم وقتی بابا مامانمون پیر و کم حواس شدن خودمون ببریمشون دکتر،تنهاشون نزاریم با درداشون که طفلکیا حتی ندونن واسه کدوم دکتر باید وقت بگیرین
- ۲۲۴