- سه شنبه ۲۰ آذر ۹۷
- ۱۹:۱۳
نمیدونم به خاطر ازدواج هم اتاقی و دوستمه! آخه میدونین که،دخترا وقتی ازدواج میکنن دوستای نزدیکشون ضربه میخورن اینقد که فراموش میشن از جانب فردِ ازدواج کرده.
نمیدونم به خاطر پروپوزالِ بخش بهداشتمه که از طرف استاد رد شده موضوعش و فردا باید از بخش روانم بزنم برم ببینمش و التماس که تولوخودا همینو قبول کن یه نمره رد کن برامون خلاص شیم.
این وضعیت هم تقصیر هم گروهیمه که به خاطر اینکه به جای نود تومن هفتاد تومن هزینه کنیم ،کسی که من پیدا کرده بودم برا نوشتن پروپوزال رو قبول نکرد آخرشم اونی که خودش پیدا کرد صد تومن ازمون گرفت ،و چون از اهالی دانشگاه خودمون نبود و آشنا به گیر های استاد نبود ،حالا موضوعی که انتخاب کرده رد شده :|
و اگر با صحبت های فردا استاد راضی نشه رسما عملا بدبخت میشیم :(
نمیدونم به خاطر پروپوزالِ پایان نامه م عه،که استاد راهنمام جواب نمیده و من همش سه هفته اینجام بعدش میرم شهر خودم برا فرجه ی امتحان پره،و با این رویه استاد و جواب ندادناش مجبور میشم از فرجه م بزنم بیام برا دفاع
نمیدونم برا امتحان زنانه که هنوز نمره هاش نیومده
نمیدونم...مجموعه ی همه ی اینها فکرم رو مشغول کرده و حالم رو گرفته.
امروز سر کلاس روان،استاد در مورد اختلالات شخصیتی حرف میزد یه حالتی بود مریض دائما از همه چی شاکی بود بابت همه چی گلایه میکرد.به گمونم من دچارشم.حالا نه به شدتی که تبدیل به اختلال شخصیتی شه ولی رگه هایی ازش رو دارم :)
- ۳۵۶