امروزمون

  • ۱۵:۳۶

*دیشب میگم دوس جان فردا هفت ونیم پایین.چطوره؟میگه باشه خوبه.

میگم مثل سری پیش نشه خودت گذاستی رفتیااا.میگه نه،دیگه کاری ندارم که زودتر برم.

صبح راس هفت و نیم پایینم.پنج دیفه منتظر شدم دیدم نیومد.گوشیمو برداشتم بزنگم دیدم اس داده.دقیقا هفت و‌ بیست ونه دقیقه اس داده که:سلام مرضیه جون.من رفتم طالقانی!
یه لحظه فک کردم شوخیه.اس دادم کی رفتی؟جواب داده همون موقع که اس دادم.
بعد حالا تایم اس ام اسش دقیقا یک دقیقه قبل زمان قرارمونه:/
به معنای واقعی کارد میزدی خونم نمیومد!اس دادم خب لاقل شماره آژانسو بفرس.
بعد منتظر شدم.یه دیقه،دو دیقه..با خودم میگم رفته تو کانتکتاش دنبال شمارس الان میفرسته.چهاردیقه،پنج دیقه...خبری نشد.
رفتم از نگهبانی شماره گرفتم زنگیدم:|
وقتی حرف میزنیم پای حرفمون وابسیم.فک میکردم دوستیمون ایجاب میکرد حتی اگه دیر میکردم منتظرم میشد درحالیکه طبق اسش یه دیقه قبل قرار رفته بود.تایم اس هم از روی تنظیم ساعت گوشبم نیس که بگم ساعت گوشیم اشتباهه:|
خلاصه...
*عاغا امروز عجب روز پر تحرکی بود.صبح بیمارستان،بعد دانشکده،بعد دوباره بیمارستان.سرویس شدم تو این گرما.
جا داره از استاد پاتو تشکر کنم که شوتم نکرد بیرون!هم حرف زدنمو دید هم نیش بازمو هم گوشی رو میزمو..ولی خداوکیلی اون لبخندی که تحویلم داد از صدتا که نه از پنج تا فحش بدتر بود:)
*یه جزوه گرفتم آخرش نویسندش نوشته بود:......چندان که شد نگه به نگه آشنا بس است.یه همچین چیزی...تا اخر کلاس اون اهنگ قدیمیه تو ذهنم پلی میشد که میگف:نگاه به نگاه زده چه رعدو‌برقی،چقد شیرینه عشق دو یار شرقی،تو قلب طوفان چشمات چقد قشنگه،چشات میدونن افتاب مهتاب چه رنگه..واست یه خوابی دیدم یه خواب شیرین،که‌جفت منی توی دنیای رنگی.......
.بعد یه جاهاییشم فقط اهنگ و ملودیش یادمه:دی
*باحال تر از این استاد روماتوی ما خودشه.خسته تر از ما اونه.حوصلش نمیکشه درس بده میپرسه ادامه بدم یا خودتون میخونین؟به این خیال که بگیم خودمون میخونیم خسته نباشبن.ولی کور خونده مام میگیم استاد بگییییین..
بعد اینجاشو ما کور خوندیم چون اون برمیگرده میگه:خب اینا که مهم نیس،اینارم خودتون نگا میکنین،اینارم تو فلان مبحث بختون گفتن،اینارم مریض دیدنی خودتون متوجه میشین.تمام پاشبن برین:|

*کلاس عملی جاشو داده به نظری.بدو بدو دارم میرم سمت کلاس.بچه ها از رو به رو میان.یه نفر بهم نمیگه خانوم فلانی نرو.نظری داریم.دمت گرم میم.دمت گرم.که ادم حسابم کردی و اطلاع دادی:)

*دیگه حرفم نمیاد.تماس فرت


  • ۱۵۰
اردیبهشت ..
:)استادتون چه باحاله!
ولی من جای شما باشم دیگه با این دوس جان هیچ قراری نمیذارم
اره خیلی:)
والا اینجوری نبود.این سری استثناعا نمیدونم یهو چی شده گذاشته رفته.پیش میاد:) از این به بعد قرار گذاشتنی باید ده دیفه زودتر در مخل قرار باشم نزارم درره:)))
اردیبهشت ..
آخه اونجور که خودت گفتی انگار سابقه داره:) از آدم بد قول و بی مسئولیت خوشم نمیاد
مورد سابقه دارش توجیه شدس:)
من دارم فکر اون وقتی رو میکنم‌که بیاد پست رو‌بخونه:😱😱
رهگذر ...
همچین دوستانی واقعا غیرقابل تحملن!
جا داره همین بلا رو سرش بیاری تا بدونه چه مزه ای داره!
انگاری واقعا یکی منو کلشته.همچین حرصم میگیره ها :-D

به به،از جزوه ش خوشم اومد.کتاب دفترای منم قدیمترا پر از شعر بود.الان دیگه پیر شدم ننه :))))

چه استادی !

خسسسسته نباشی واقعا.خدا قوت
حالا نه با این شدت..فقط یکم اعتمادم صلب شد.دیگه باهاش قرارای مهم نمیزارم;-)
اصن همه لذت جزوه به متنای اخرشه:)
سلامت باشی به واقع :)
رهگذر ...
خخخ من کلا به قول و قرارهام حساسم
البته بیشتر برای دیگران.به خودم اگه یه قولی بدم از زیرش میتونم در برم😁
دقیقا..منم هرچی قول به خودم میدم میزنم زیرش
fatemeh
بدقولی خر است:-\
اره خیلی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan