دانشجوی شهر دیگه بودن خر است

  • ۰۳:۰۱

مامان میگه نری نمیشه؟

میگم نه برای هرغیبت میگن نیم نمره کم میکنه.

میگه واقعا افتخار آفرینی که نمیتونی تضمین کنی از بیست یه ده ونیم بگیری که یه وقت نیم نمره کم کرد نیوفتی:|

ضمن تشکر از مامان بابت ترور شخصیتم ،با این حرفاش عملا پای رفتنمو شل کرد!

کاش میشد نرم واقعا:( کاش یکی بود جام میرفت.

یه بار قبلا به یکی از دوستام گفتم از آجیش بخاد جای من بره سر کلاس.اجیش قبول نکرد:( دیگه الان دوباره نتونستم بخوام:( انصافا هم ادم سختش میاد به خاطر یکی دیگه پاشه بره سر کلاس درسای مزخرف بشینه:/


الان میگم مامان نرم هان؟نظرت؟

میگه منو تو تصمیم گیریات وارد نکن:|

بعد مثلا فک کن از ده و نیم کلاس داریم تااااااا ۶ :(((( ینی احتمالا زمان افطار اینجانب هنوز در خیابانها تشریف دارم:|


پ ن:سومین شب قدرم گذشت.خوشالم که بیدار موندم.ینی میخابیدم همه سال هرنوع بدبختی بهم رو میاورد میگفتم علتش همون خواب شب قدره:|


بعدانوشت:بابا اومد گف مرضیه واقعا برای چی میخوای بری؟تو چه دانشجویی هستی که هیچوقت غیبت نمیکنی.اه اه پیف پیف...

و اینگونه شد که با توکل به خدا و چهارده معصوم نرفتم:دی

خبرهایی که الان از کلاسا بهم رسید حاکی از اینه که یکی از اساتید لیست رو داده نماینده حضورغیاب کنه که از کرم اوشونم خبر ندارم که حضور زده یا نه.یکی گفته اسم بنویسین ولی متاسفانه اسامی رو خونده.و اخری کلا حضورغیاب نکرده..برای این یکی میتونم بندری برم:))))

ولی الان مسئله ای که هست اینه که حزوه هام ناقصه :(( تازه میخواستم برم آموزش یه صوبتایی بکنم که اونم نشد:)) بی خیالش:)))

*یک جلسه کلیه خوندم ستون فقراتم از سه جا زد بیرون!چقد زیاده

  • ۱۷۶
رهگذر ...
عزیزممم
من اگه تو شهر دانشگاهت بودم برات میرفتم سر کلاس ک زحمت نکشی
خودم شهر غربت بودم میدونم چی میگی

منم برخلاف دو شب قبل بیدار موندم
یعنی در حد چییی خوابم میومد ولی خدا کمک کرد
الانم دارم بساط سحری اماده میکنم :)))

ان شا الله خدا نظر لطفش رو به همه مون بکنه
الهی من فدای مهربونیت بشم:*
من هر سه‌ شبو بیدار بودم :)
ان شالله :)
رهگذر ...
فدا

خوش ب سعادتت

دو شب اول ساعت که رسید به ۲ بیهوش میشدم.البته دعاهامو میخوندما...تو خونه احیا گرفتم

ولی دیشب خبلی خوب بود...
خدایا شکرت
ان شالله که‌خدا نیم نگاهی بهمون بندازه
بهار پاتریکیان D:
من دیشب نتونستم :((((
عیب نداره حالا..خدا همه رو در نظر میگیره :)
تازشم منم به یادت بودم ^_^
اردیبهشت ..
سلام مرضیه جان
مرسی شکر.شما خوبی؟
فکرکردم شاید بودن و نبودنم خیلی فرق نکنه.
چه عوض شده اینجا.فکر کردم اشتباه اومدم..نه فقط ظاهرش.که نوشته هات حتی.نمیدونم چرا اینو حس کردم.
راز و نیازهات قبول.ان شاءالله تقدیر امسالت پر از سلامتی و آرامش و موفقیته.
سلام عزیز دل
چرا فرق نکنه خانومی.کامنت های شما کلی دلگرمی و انرژی مثبته:)
نوشته هامم؟واقعا!
مرسی..همچنین برای شما
fatemeh
تو چ دانشجویی هستی اه اه پیف پیف:-D
خخخخخ خب نرفتم دیگه شدم نمونه کامل یه دانشجو:دی
زوج مهندس
خخخخ!
حالا من راهمم دور بود...
دفعه های آخر مامان اینا پای اتوبوس میموندن تا حرکت کنه یوخت برنگردم خونه :دی
اینو شوخی کردم ولی دانشگاه یه شهر دیگه واقعااااا سخته !
خخخ چقد محبت موج میزده تو رفتارشون:)))
خیلییییی:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan