هرزمان فالی گرفتم غم مخور آمدولی،این امید واهی حافظ مرا بیچاره کرد

  • ۰۱:۲۸

دل دیوونه

کاش میدونستم مرضت چیه،دردت چیه که یهو اینجوری میگیری


شب عیدی من چرا باید بغض داشته باشم.

چته خودم جان؟چه مرگته؟



+قصه اینجاست

که شب بود و

هوا ریخت به هم.

من چنان درد کشیدم

که خدا ریخت به هم

  • ۱۹۷
رهگذر ...
منم بغض کردم عزیزم
دل است دیگر...دست خودمان نیست ...
یک وقت هایی میگیرد
یک وقت هایی تنگ میشود...
:(((
عرفـــــ ـــان
همه ی فالا توش نوشته تا الان اوضاع خراب بوده ولی از این به بعد همه چی درست میشه ...
و از این به بعد هرگز نمیرسه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan