چنان خرابم و مستم...

  • ۰۳:۱۲

همان وقت هایی که سقف اتاق برایت تنگ است،آسمان میخواهی

همان وقت هایی که دوست داری بدوی روی پشت بام خانه و زل بزنی به سیاهی شب و گمان کنی چشمانت گره در چشمان خداست

که حرف نزنی،که گره بزنی چشمانت را و تار شود دیده ات

که فکر کنی خدا خودش همه چیز را خواند تا آخرش.

همان وقت هایی که قلبت سنگینی میکند از دردی که نمیدانی چیست.

که زبانت بند آمده از توصیفش که قلمت زورش به ترسیم نمیرسد

همان وقت هایی که صورتت را فرو‌میکنی در بالشتت که نشنود کسی صدایت را.

همان وقت هایی که دوست داری تمام زندگیت را تعطیل اعلام کنی

همان وقت هایی که دوست داری زندگی را بالا بیاوری

همان وقت هایی که میل عجیبی داری به مرگ مغزی،قلبی حتی!

این وقت ها..خودِخودِ خود اینها همان وقت های لامذهب زبان نفهم مزاحمی هستند که‌ زورشان میچربد به همه قوای روح و جان تو..که شرشان کم نمیشود از زندگیمان.

  • ۱۸۲
رهگذر ...
میدونی مرضیه جون
اگه این دلتنگی ها و دلگیری ها و بن بستهای زندگی نباشن
روزای خوب بی معنا میشه
آینده و تلاش بی معنامیشه
فقط نباید این روزای بد تداوم داشته باشه
ک اون وقت تیشه میزنه به ریشه ی زندگی
کفه روزای دلگیر سنگینی میکنه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan