۱۲۹ :|

  • ۲۳:۵۰

چرا کتابخونه بیمارستان امام رضا با اثر انگشته ورودیش؟هوم؟چرا واقعا؟؟

چی میشد منم میتونستم برم؟هوم؟

والا به خدا منم از همون قماشم:|

قهرم اصن:|

حالا خوب شد پرسیدما وگرنه میرفتم اونجا کتلت میشدم:)))

عاطی پیشنهاد داد که:خب برو اونجا یکی رو صدا کن بیاد برات انگشت بزنه با اون برو تو:|

انصافا دیگه اینقدرام واجب نیس اون کتابخونه رفتن که بخوام همچین کارایی بکنم:/

**دلم به شدت گرفته..در حدی که میتونم زار بزنم:(

***راسی...چقد گرونیه:(( چقد مرحله دانشجویی و آویزون جیب ددی بودن سخته:(

من الان یکی دو سالی هس که از مصرف کننده بودنم بیزارم موندم اونایی که نزدیک سی سالشونه و هنوز از جیب باباشون میخورن چطور زندگی رو تحمل میکنن به واقع:|

****نفرین خدایگان بر سی و سه جلسه پاتولوژی باد:( مگه یه درس و مبحث چقدرررر میتونه سخت باشه..

***** اخ دلم...گرفته :(((((

  • ۱۱۸
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan