2.3.4

  • ۱۵:۱۰
فردا باید برم ارومیه
انگار که مجبور باشم از حاشیه امنم خارج شم..
میگن درد با خروار میاد ولی ذره ذره میره!یه چیزی تو این مایه ها..تا این آنمی رفع شه من به حضور مامانم کنارم نیاز دارم:(
صبح از اتاق میام بیرون ،وسط پذیرایی میخوابم مامانم صبحونم رو میاره،نهار خوشمزه آماده میکنه،شامم به راهه،میوه و آبمیوه و خلاصه همه چی..
اونوقت از فردا که برم..برای اون شام های بدمزه غیر قابل خوردن کلی پله باید بالا پایین کنم،ظرف بشورم،بیمارستان سر پا بمونم..
خدایا نمیرم یه وقت:((
  • ۱۹۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan