گیلی لی لی لی لی لیییییی

  • ۱۴:۲۷

خوشحال ترینم.

صبح زود پاشدم که زنگ بزنم به استاد راهنمام،دو بار زنگ زدم طبق معمول جواب نداد.دیگه حوصله ی درس خوندنم نداشتم گرفتم خوابیدم.

ساعت دوازده بیدار شدم.برداشتم دوباره زنگ بزنم به استاد،داشت میگف« مشترک مورد نظر در حال مکالمه است»

اومدم قطعش کنم که صدای استاد پیچید: سلام خانوم دکتر

.

.

.

قرار شد خودش برا هفته بعد وقت دفاع بگیره برام‌.خودش میفهمی؟ خودش :))))

خوشحالترینم هرچند سابقه ای که ازش دارم میگه مثل دفعات قبل که خوشحالت میکنه و بعد یادش میره ،میشه.ولی مهم الانه که خوشحالم :)))

  • ۳۶۵

در انتخاب استاد راهنما به تناسب خلقیاتتان توجه نمایید

  • ۱۴:۰۵

ترم چهار اکسترنی من تموم شد.اوایل ترم سه که بودم با یکی از اساتید بیهوشی ،پایان نامه برداشتم.

اصرار داشتم حتما با گروه بیهوشی بردارم که همه ی سال بالاییا میگفتن اگه با این گروه برداری رستگار شدی چون کاراتو خودشون میکنن فقط میری دفاع میکنی.

دکتر «ص» که قبول کرد استاد راهنمام باشه (آخه چن بار رفته بودم اتاقشون همشون ظرفیتشون پر بود) از خوشحالی داشتم پرواز میکردم.

گفتم دیگه تموم شد،رستگار شدم.پیدا کردن استاد سخت بود ،اتند بیهوشی،خودش مینویسه میرم برا دفاع.

فوری برام مقاله ها رو فرستاد و گف ترجمه کن.تعطیلات عید پیش رو نشستم ترجمه کردم فرستادم براش.

بچه ها عید گذشت،چندین ماهم از ذوش رد شد ،ترم سه رسید به اواخرش،رفتم پیشش گف الان سرم شلوغه،ترجمه ها رو ایمیل کردی برام؟ و نشیت پشت لبتابش که پیدا کنه،پبداشون نکرد،گف اونا رو دوباره برام ایمیل کن همراه مقاله ها،من ۲۷ _۲۸ ام ماه بعد خبرت میکنم.نه،اصن تو یه زنگ بزن یادم بنداز :|

گفتم باشه و چنان کردم.که محول کرد به بعد.

رسیدیم ترم چهار اکسترنی من.

تو کل این مدت من اوایل هر سه ماه بعد تقریبا هر ماه بهش زنگ زدم.زنگ میزنی بهش،حواب نمیده،نمیده،نمیده ..بعد میده..حرفی هم که هر بار زده اینه که« ترجمه ها رو فرستادی؟» که همین یه جمله ته دلمو خالی میکنه که ابرفرررض این حتی ترجمه هارم نیگا نکرده :|

حدود یه ماه دیگه پره اینترنی دارم.یکم بیشتر از یه ماه.شرط شرکت در امتحان پره،دفاع از پروپوزاله..پروپوزال من هنوز نوشته نشده،استادم پاسخگو نیس.

خیلی از بچه ها دفاع کردن،کسایی که من حتی ترجمه هامم فرستاده بودم اونا هنوز دنبال استاد راهنما بودن که با کی بردارن.

میدونین،اون دو ماه،یه ماه هایی که وسطا فاصله مینداختم،اشتباه من بود باید هر روز هر روز میرفتم پیشش،آخه از کجا میدونستم تا این حد بی خیال و ریلکسه.

لامصب بدون تماس قبلی میرفتی پیشش میگف خانوم دکتر؟ زنگ برن اول،بعد بیا که معطل نشی.

لامصب میری پیشش اینقد خوب و محترمه که آدم نمیتونه بابت این بی خیالیش فوشش بده.درو برات باز میکنه،صندلی برات میزاره،خوش و بش میکنه استرست بریزه،شیرینی بت تعارف میکنه..فقط بی خیاله بچه م.


بیاین همگی با هم دعا کنیم کار منو انجام بده.

اینقد دم پره ست وقت دفاع هم سخت میشه گرف به جهت ترافیک کاری.ینی من نصف عمرم سر این استرسا داره هدر میشه.

هر کی با بیهوشیا برداشته یا مث من آواره مونده یا تحمل استرسش تموم شده خودش رفته نوشته آمادش رو تحویل داده بعد نشسته به ادامه ی استرس.

  • ۲۹۶

شبها که شما میخوابین ماهی گلیتون بیداره

  • ۰۲:۳۸

در کتیبه های زیرخاکی که قدمت چند صد ساله دارند آمده که:

وی هماره آرزو داشتندی که در پشت بام خانه تشکی انداختی دست ها به زیر سر زدی ستاره ها را تماشا کند و خیالش را ول بدهد در فضای بی انتهای کهکشان 

ولیکن آنچه بوده و هست و دیده شده این است که نامبرده هر شب تا نزدیک سحر زیر سقف کوتاه خانه،گوشی به دست از این کانال به آن کانال طی مسیر میکند و از این دنده به آن دنده میشود.

#خدایا_خودت_مارو_بخوابون

#هر_جا_چراغی_روشنه_نور_گوشی_منه

  • ۳۱۷

به یابنده جایزه ی نفیس تعلق میگیرد

  • ۱۷:۵۶

چهار نفریم تو اتاق

یکی از چهارنفر،دو شب پیش نامزد کرده،رفت خونه مادرشوهر،عرض ادب و دستبوسی و صرف شام.

دو تاشونم تیشان فیشان کردن رفتن با دوس پسراشون دور دور

یکیشونم دراز کشیده رو تخت گوشیش دستشه

به نظرتون من کدومم؟

  • ۳۲۸

آره خلاصه

  • ۱۹:۱۳
حالم گرفته س..
نمیدونم به خاطر ازدواج هم اتاقی و دوستمه! آخه میدونین که،دخترا وقتی ازدواج میکنن دوستای نزدیکشون ضربه میخورن اینقد که فراموش میشن از جانب فردِ ازدواج کرده.
نمیدونم به خاطر پروپوزالِ بخش بهداشتمه که از طرف استاد رد شده موضوعش و فردا باید از بخش روانم بزنم برم ببینمش و التماس که تولوخودا همینو قبول کن یه نمره رد کن برامون خلاص شیم.
این وضعیت هم تقصیر هم گروهیمه که به خاطر اینکه به جای نود تومن هفتاد تومن هزینه کنیم ،کسی که من پیدا کرده بودم برا نوشتن پروپوزال رو قبول نکرد آخرشم اونی که خودش پیدا کرد صد تومن ازمون گرفت ،و چون از اهالی دانشگاه خودمون نبود و آشنا به گیر های استاد نبود ،حالا موضوعی که انتخاب کرده رد شده :|
و اگر با صحبت های فردا استاد راضی نشه رسما عملا بدبخت میشیم :(
نمیدونم به خاطر پروپوزالِ پایان نامه م عه،که استاد راهنمام جواب نمیده و من همش سه هفته اینجام بعدش میرم شهر خودم برا فرجه ی امتحان پره،و با این رویه استاد و جواب ندادناش مجبور میشم از فرجه م بزنم بیام برا دفاع
نمیدونم برا امتحان زنانه که هنوز نمره هاش نیومده
نمیدونم...مجموعه ی همه ی اینها فکرم رو مشغول کرده و حالم رو گرفته.

امروز سر کلاس روان،استاد در مورد اختلالات شخصیتی حرف میزد یه حالتی بود مریض دائما از همه چی شاکی بود بابت همه چی گلایه میکرد.به گمونم من دچارشم.حالا نه به شدتی که تبدیل به اختلال شخصیتی شه ولی رگه هایی ازش رو دارم :)
  • ۳۰۷

این چه جاست

  • ۲۰:۴۱

خیلی بازار نمیرم،سرم توو قیمتا نیس.

امروز باید میرفتم واکسن هپاتیتم رو میزدم،رفتم،کزارم زد برام آخه متولدین ۷۳ رو واکسینه میکنن مجددا از نظر کزاز،ده سالشون سر اومده.

گفتم حالا که تا اینجا اومدم یه سرم به بازار بزنم،روپوش سفید میخواستم بخرم.شهر خودم با اینجا قبلا اختلاف قیمتی حدود بیس تومن داشت ینی همون روپوشی رو که من خریده بودم پنجاه تومن،دوستام از اینجا سی تومن گرفته بودن.

به نیت روپوش سی تومنی رفتم.طرحاشو نشونم داد انتخاب کردم داشت دکمه هاشو باز میکرد پرو کنم.

پرسیدم اینا چند و منتظر بودم بشنوم سی تومن که گفت پنجاه و هشت!!

پوشیدم بهم نیومد دو تا دیگه م پوشیدم گذشته از اینکه اونکه میخواستم نبود،قیمتش شوکه م کرده بوذ.اگه میدادم خیاط گودی کمرشو درست میکرد طرحش قشنگ بود ولی من شوکه بودم.پارچه ی نازک که لباس زیریتم نشون میده با اون قیمت بالا.خدایا توبه!

رفتم بارونیا رو نگا کنم همه بالای دویست،پالتو! پالتوی ساده هفتصد تومن!!! الله اکبر

اومدم بیرون،فک کردم پالتو که لازم ندارم،بارونی هم خیلی واجب نیس بزار فصلش بگذره قیمتا بشکنه میخرم‌.روپوش سفیدم یه ذره با قیمتای جدیدش کنار بیام ایشالا برا اینترنی میرم میخرم که یه ندایی درونم گف فرزندم تا تو بخوای با این قیمتا کنار بیای،ده بیس تومن رفته روش شیرین‌.

اومدم خوابگاه نشستم رو تخت زانوهامو بغل کردم و خیره شدم به دیوار روبه روییم دارم به خانوم مسئول غذامون فک میکنم که هفته ی پیش داش درد دل میکرد و میگف صبح تا شب کار میکنه ماهی یک و سیصد میگیره.


من ایشالا از فروردین که اینترن شم ماهی شیشصد تومن حقوقمونه.بعد من همیشه کلی برنامه داشتم براش،الان میبینم حقوق دو ماهم رو باید دست نخورده جمع کنم که بتونم یه پالتو بخرم الله اکبر! :|

  • ۲۵۱

ایام مبارک بادا

  • ۰۰:۴۳

میگم بیاین برا هم دعا کنیم.


اول خودم میگم: خدایا،هر کی این پستو خوند هر حاجتی تو دلشه بهش بده،اگرم احیانا به صلاحش نیس خودت یه طوری کن نخوادش،آخه خدا میدونی هی خواستن و نشدن یه اوضاع برزخ طوریه.

  • ۲۲۵

شرح پریشان حالی ما

  • ۰۰:۴۷
چیزی رو داشتن و از دست دادن به مراتب سختر از نداشتنِ چیزیه،همانا.جانسوزتر حتی.
داشتم عکسای قدیمیم رو نگا میکردم و دیدم مثلا دو سال پیش که فلان چیزو داشتم بازم غمگین بودم و خب اینم اثبات تجربیه همون جمله س که میگه شادی به دله به قانع بودنه به نوع نگاهه که بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن مینگری،مرضیه.

_ نمره های زنان هنوز نیومده،در حال حاضر بخش بهداشت رو دارم میگذرونم و دو روز پیش اولین واکسن رو تزریق کردم که واکسن هپاتیت بود.همه چی اوکی بود تئوریش رو کامل بلد بودم و چندین مورد تزریق رو مشاهده کرده بودم و کاملا آماده ی انجام بودم.همین که خانوم واکسیناتور گف« دخترم یه سی سی هپاتیت بکش» یه گرمایی از یه نقطه ی نامعلومی از درون بدنم نشات گرفت و پخش شد.دستام میلرزید،نتونستم هواگیری درست انجام بدم و خود خانوم واکسیناتور انجام داد و تحویل من داد تا تزریق کنم و خب با دستای لرزون تزریق کردم.
دومین واکسن رو فرداش زدم و جالبه که سیر پیشرفتِ تدریجی نداشتم یه نقطه ی پرش بود انگار.اولی به اون افتضاحی و دومی عالی بی نقص ..و تموم شد اون استرس و نابلدی و لرزش دست.و امروز که چندین ویال هپاتیت تموم کردم اونقد افراد مراجعه کننده زیاد بود.


_میدونی،معجزه ها هنوزم اتفاق میوفتن.

  • ۲۲۶

اتمام زنان

  • ۲۰:۳۸

من من من خبببب؟

هیچ جوره هیچ‌رقمه اهل تقلب نیستم.معتقدم واقعا کار غیر منصفانه و خلاف عدالته و خب از طرفی هم خوشم نمیاد به کسی بگم فلانی سر امتحان هوای منم داشته باش یا بخوام سرم رو بکنم تو برگه ش و اینا.

بعددددد...ببین امتحان امروز چی بود که منم تقلب کردم ینی در این حد ول کرده بودن.مراقبی که از طرف آموزش بود که طرف دانشحوها بود.استاد هم یکم جیغ جیغ کرد را به جایی نبرد.

ولییییی..عاغا سه تا از خرخونا دورو برم بودن لامصبا هر کدوم گزینه های متفاوت زده بودن طوری شد الان یه سری سوالا رو گذشته از این که نمیدونم درست زدم یا نه ،ذاتا نمیدونم چی زدم.

ولیییی..سوالای تشریحیش رو کامل خودم جواب دادم من کلا تشریحیم بهتر از تستیمه،آره

  • ۲۳۰

شما چه خبر

  • ۲۳:۰۰

یک هفته ست بخشمون آف شده که بشینیم با فراغ بال درس بخونیم برا امتحان پایان بخش زنان.

یک هفته ست دارم بین مباحث زنان که بودند چه دم دستگاه هایی داشتند کاربردشان چه بود و وقتی خراب میشدند چکار مبکردند » غلت میزنم.( گیومه ی اول جمله رو نزدم گشادی نمیزاره برگردم گیومه بزنم ولی جمله به این طول و طویلی مینوسم.خدایا بیا منو بخور)

خلاصه..یک هفته ست جز ددی،مامی،آجی و دادی کسی رو ندیدم و صوبت نکردم با کسی.

با سیری آهسته و پیشرونده دارم به سمت فسردگی پیش میرم که خب البته ان شالا باری تعالی پس فردا برم بیمارستان و امتحان بدم این فاز افسردگی تموم میشه و شیدا میشم .

شما خوبین؟

  • ۲۴۲
۱ ۲ ۳ ۴ . . . ۳۲ ۳۳ ۳۴
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan