بازگشت همه به سوی آنجاست

  • ۱۵:۴۲

من خوابگاه رو تسویه کردم و کارت خوابگاهمم پس دادم به ستاد خب؟

بعد امروز دارم میرم که یه شب بمونم خوابگاه،بدون اینکه قبلش برم ستاد و برگه ی مهمان بگیرم واسه این یه شب خب؟

بعد هیچی دیگه،الان اگه موقع ورود نگهبان گیر بده که کارت خوابگاه بده کلی باید دروغ سر هم کنم :)

بعد تازه،شانس بیارم نفر جدید نداده باشن واسه تختم وگرنه هم رو زمین میمونم هم لو میرم :)))

بچه ها..

دعا کنین امتحانمو خوب بدم،فرداس

  • ۲۳۶

بغل درمانی با حرف های منشوری

  • ۰۱:۱۸

دلم بغل میخواد ،بغلش خیلی مهم نیس البته،مهم اینه که در گوشم بگه کون لق دنیا که امتحان داری و نخوندی

بعد من بگم خاک تو سرت که اینقد بی ادبی

اونم بخنده از حرص خوردنم.غش غش بخنده


پ ن: اینو تو کانال نوشتم بعد که اومدم اینجا تصمیم گرفتم اینجا هم بنویسم.بعد گفتم چه کاریه برم کپی کنم بیام پست کنم بزا از اول بنویسمش کوتاهه.

بعد جالبه ذهنم یاری نمیکرد.

بعد یه همچین ذهنی که نوشته ی خودش رو به فاصله ی دو دیقه فراموش میکنه چگونه مطالب قلنبه سلمبه علمی فرنگی رو به خاطر بسپاره.واقعا چگونه

  • ۱۹۱

ما را برای آزمودن آفریده اند

  • ۱۲:۴۳

از فضای عشخ و عاشخی که بیایم بیرون عارضم خدمتتون که بدبخت شدم. ینی نشدما ولی خب مشخص شدن روز امتحان یادم آورد که چه نسسته ای ماهی گلی که دو روز دیگه امتحان داری.

شصت و دو جلسه خود اساتید تدریس کردن یه ده تایی هم مبحث هست که تدریس نشده ولی مورد امتحانه :| مجموعا میشه حدود هفتادو دو مبحث.

صدو سی و شیش تا سوال تستی به همراه بیست تا سوال تشریحی.کنکوریه واسه خودش لامصب.


اون آهنگه هس ماه پیشونی میگه که:


وقتشه دیوونه بشم به سیم آخر بزنم
وقتشه که شمارتو بگیرمو زنگ بزنم
نمیتونه سد کنه راهمو کسی جلودارم نیست
مثل تو یکی یه دونه آخه تو این عالم نیست
.
.
.
آسمونو سنگ میزنم امشبو بارون بزنه
هرکیو تو کوچه ببینم میگم اون جون منه
نرگسو خبر میکنم عطرشو امشب بیاره
ازش میخوام رو تن خونه عطرشو جا بذاره

حالا اینو داشته باشین با همون ریتم :


.
وقتشه دیوونه بشم به سیم آخر بزنم
وقتشه جزوه ها مو بردارم آتش بزنم
آخه بابا چطور میشه هفتادو چن مبحثو خوند
نمیخوام اصلا مال تو نمره ی بیست و هر چی بود
.
.
.
آسمونو سنگ میزنم خورشیدو یه وقت نیاره*
هر کیو تو کوچه ببینم میگم اون زردی داره
نرگسو خبر میکنم نمونه سوالا رو بیاره
ازش میخوام سر امتحان هوای منو داشته باشه

*اشاره به: مکن ای صبح طلوع



  • ۲۴۱

من ماهی گلی هیژده سال دارم (۲)

  • ۰۲:۰۴
اوهوم ایهیم
اینو رفتم تو کانال بنویسم بعد فک کردم امکان داره کلی تلفات داشته باشم گفتم اینجا بگم که
عاغا کانال ابوطالب پر ه ویساشه.بعععددد من ویس که باز میکنم گوشیم‌سنسورش فعال میشه انگار که یکی زنگ زده باشه بهم ،محل خروجی صدا جابه جا میشه.
حالا نمیدونم چجوری توضیح بدم ولی دقیقا مثل وقتی که تماس تلفنی دارم همون میزان صدا همون کیفیت بعععددد
میرم ویسای ابوطالبو باز میکنم و میگیرم در گوشم و تصور میکنم که زنگ زده بم خخخخخح
ینی ممکنه یه همسان داشته باشه طرفای ما؟
خودایا ینی همین دقیقا همین که روم به دیوار ولی همکارم هم باشه [آبکش را جلوی صورتش گرفته تبخیر میشود]

پ ن: شاید باورتون نشه ولی رای ندادم بهش.آخه میدونین که به از هم گسیختگی عضلات تحتانی مبتلام بعد اینام سامانه پیامکی ندارن مث که :|
  • ۲۳۷

من ماهی گلی هیژده سال دارم

  • ۱۹:۱۳
از هیژده نوزده سالگی به بعد،یادم نمیاد عاشق شخصیت های تلویزیونی شم ولی حالا تو بیست و چهار سالگی همچون یک دختر هیژده ساله عاشخ ابوطالب شدم.
چقدر شیرین،چقدر عاقا،چقدر شیک
فتبارک الله احسن الخالقین
  • ۱۹۳

من هیچ من نگاه

  • ۲۳:۵۷
نماینده ی ارومیه شنیدین در مورد پسرش چی گفته؟ چوپانی و دامپزشکی و ؟
خواستم بگم پسرش با ما پزشکی میخونه :)
  • ۱۳۸

زرد دوس ندارین قهوه ای کنیم

  • ۱۲:۴۴

دیشب سه نصف شب اومدم بنویسم اینجا کسی بیدار است و اگر چراغی روشنه از ترس مشروط شدنه و این حرفا،یاد حرفای ویار تکلم افتادم که گفته بود قبلا خاطرات تو دفتر خاطره نوشته میشد و تو گنجه گذاشته میشد الان اومده تو صفحات مجازی و وبلاگا رو زرد کرده گفتم زرد تر نکنم فضا رو یا قهوه ای حتی !


  • ۱۸۵

پاراگراف های چن خطی(۱)

  • ۱۳:۵۶
امتحان اطفال هفتاد و خورده ای جلسه ای هر چی هم که نداشت باعث شد وی به جای شارژ چن باره ی گوشی در طول روز ،فقط شب ها شارژش کنه.

اینقد گوشی دستم نمیگیرم که شب تا صبح که پرش میکنم صبح تا شبمو کفایت میکنه.
  • ۱۷۹

شب خنک تابستانه

  • ۰۰:۳۸

پنجره ی اتاقم بازه،دراز کشیدم و باد داره پرده رو تکون تکون میده.

یه حال خوبی جاریه . یه سری صداها که مخصوص شبه داره به گوشم میرسه.

تنها ایرادش اینه که آسمونو نمیبینم ساختمون جلوییمون همه آسمون مقابل پنجره ی اتاقمو اشغال کرده.

همیشه دوس داشتم شبای خنک اینطوری،برم رو پشت بوم بخوابم هیچوقتم اجازه ش رو نداشتم البته اینکه هرگز مطرحش نکردم هم بی تاثیر نیست.

  • ۱۷۹

بدرود ۲۰۷

  • ۲۳:۳۵
امشب پونزده مرداد نود و هفت آخرین شبیه که تو اتاق ۲۰۷ میگذرونم.
همه لوازمم رو جمع کردم و به هر بدبختی بود چپوندم تو کمد.کلی لباس و مانتو و شال داشتم اونارم چپوندم تو کوله ی زبون بسته م.
فقط مونده پتو و روتختی و بالشم که اونارم صبح میزارم تو کمد درشو قفل میکنم و میرم.
نمیرم تعطیلات میرم فرجه ی ده روزه ی یه امتحان هفتاد و سه جلسه ای ولی همین که خونه م عالیه.
الان باید بگم خداحافظ کله ی صبح بیدار شدنا،خداحافظ اتوبوس سواریا،خداخافظ مریضا،خداحافظ از خواب پریدنا با زنگ گوشی هم اتاقی..
سلام غذاهای خوشمزه ی مامان پز،سلام تنقلات خوشمزه ی بابا خر!!(خریده شده توسط بابا)

  • ۱۸۵
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ . . . ۳۲ ۳۳ ۳۴
منِ کودک،منِ خجسته،منِ رها از قید وبندها و هنجارها،منِ قانون شکن ...اینجا مینویسد.
اگر خواندی حرف هایت را برایم بنویس اما بیرون از اینجا درمورد نوشته هایم نگو.
منِ این صفحه با منِ واقعی تفاوت دارد و تو نمیدانی کدام نوشته واقعیست و کدام خیال،کدام درباره خودم است و کدام مال همسایه..
پس مرا با نوشته های گرداب قضاوت نکن:)
Designed By Erfan Powered by Bayan